علیرضا مجمع منتقد و تحلیلگر سینما درباره مبحث بازیگری از زوایای مختلف در سریال «زخم کاری» به گفتگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
به بهانهی انتشار سریال «زخم کاری» به کارگردانی محمدحسین مهدویان در شبکه نمایش خانگی و همراهی مخاطبان با آن، سعی کردهایم تا مبحث بازیگری را از زوایای مختلف در این اثر بررسی و تحلیل کنیم. بازیگری مثل جواد عزتی که نظر مثبت منتقدان را به خود جلب کرد و مسیر درستی را در پیش گرفته و رعنا آزادیور که بازی متفاوتی را در نقش سمیرا ارائه داد و یا سعید چنگیزیان و سیاوش طهمورث که ید طولایی در تئاتر دارند و در این سریال، موفق ظاهر شدند. فیلمنامهی این سریال بر اساس رمان “بیست زخم کاری” اثر محمود حسینیزاد نوشته شده که آن هم برداشتی از «مکبث» اثر ویلیام شکسپیر است. دربارهی مسائلی که به آنها اشاره شد با علیرضا مجمع منتقد و تحلیلگر سینما به گفتگو نشستهایم که در ادامه آن را میخوانید.
پیش از گفتگو با هم درباره تغییر برخی از زوایای کاری محمد حسین مهدویان در «زخم کاری» صحبت کردیم شما مشخصا به فیلمبرداری اشاره کردید و اینکه دیگر حالت مستند گونه و دوربین روی دست را نمیبینم . به نظر شما این موضوع به کیفیت بازیگری کار که مبحث ما در این گفتگوست تاثیر گذاشته است؟
بله و پیش از پاسخ به سوالات، باید به یک پیش زمینهای اشاره کنم که به بحث بازیگری در این سریال مرتبط است. این پیش زمینه به کارگردانی محمدحسین مهدویان بازمیگردد. من همان زمان که قسمت اول پخش شد یک توییت با این مضمون داشتم که بالاخره مهدویان متوجه شد که این سه پایه باید در زمین کاشته شود و دوربین از روی دست به روی سه پایه بیاید. حالا این قضیه چه ارتباطی با بازیگری در این سریال دارد؟ قاعدهی کار مهدویان در کارهای پیشینش به این شکل بود. البته ممکن است بگوید که آنها موضوعیت داشت و نیاز کار بود اما از نظر من نبود. یعنی این شکل از برخورد با دوربین اختلافی است بین نگاهی که من دارم و نگاهی که احتمالا کارگردان دارد. مهدویان در کارهای قبلیاش به جز «شیشلیک» تا جایی که من خاطرم است فقط دوربین را روی دست میگذاشت، یعنی مطلقا سه پایهای در کار نبود. منظورم از این دست گرفتن، بحث تکانهای مستند نمای دوربین است. این ماجرا در همهی کارهای قبلی او به جا و بی جا وجود داشت. یعنی چه در «ایستاده در غبار» که در این فیلم، به جا این کار را کرد و چه حتی در «لاتاری» که به نظر من بی جا این کار را کرد و همهی فیلمهای او با یک فرم فیلمبرداری شد. درواقع این مساله، این قضیه را به وجود آورد که بعضا خود بازیگرها هم خیلی جاها میگفتند که یک هاش اف وصل میشد و برای مثال در فاصلهی صد متری دوربین، مهدویان میگفت که این دیالوگ را بگویید و این کار را کنید. خود بازیگرها هم میگفتند که ما اصلا در جریان نبودیم که قاب چیست و نمیدانستیم که کلوزآپ است یا مدیوم. به فرض مثال از پنجاه یا صد متری این مساله اتفاق میافتاد. شاید این اعداد و ارقام اغراق آمیز باشد ولی برای اینکه حس خودم را منتقل کنم قصد دارم تا با این بیان بگویم که خوانندهی مطلب متوجه این ماجرا شود. در «زخم کاری» این اتفاق نیفتاد که البته به درستی هم نیفتاد. یعنی دوربین مهدویان روی سه پایه آمد و حالا دیگر کلوزآپ، لانگ شات و حتی قابهای بازیگرها معنی پیدا کرد. یعنی من احساس میکنم که وقتی جواد عزتی دارد سیگار میکشد و در نمای مدیوم به عقب نگاه میکند میداند که دوربین چه قابی بسته و میمیک صورتش چطور باید باشد. به نظر من این مساله حداقل در این کار خصیصهی مثبت کارگردانی نسبت به بازیگرها بود. کلیت قضیه این است که ما در این کار برای دوربین احتمالا یک معنی پیدا کردیم که با بازیگر چطور برخورد داشته باشد. این پیش زمینهی لازمی برای این بحث بود.
بازیگری در «زخم کاری» خاصه در چند نقش اصلی خیلی روی صورت کار میکند و نقش کلوزآپ در آن پررنگ است. توانایی چهرهی نقش اصلی این کار را چطور میبینید؟ آیا از پس انتقال حس در لایههای زیرین نقش با اجزای صورتش برآمدهاست؟
واقعیت این است که من در کلیت بازیها را بازیهای درخشانی نمیبینم و بازیهای اغراق شدهای را میبینم. حتی بازی رعنا آزادی ور که متفاوت از سایر نقشهایی است که در کارهای قبلی از او دیدهایم؛ مثل «دربارهی الی» و یا «پارک وی» و یا هر فیلم دیگری که بازی کردهاست. او در اینجا خیلی متفاوت از آن کارها بازی میکند و این متفاوت بودن اولین چیزی که به ذهن تماشاگر متبادر میکند این است که دارد خوب بازی میکند. در صورتی که به نظر من کاملا یک تیپ را دارد اجرا میکند و اصلا تبدیل به شخصیت نمیشود. نه رعنا آزادیور که سمیرا را بازی میکند تبدیل به شخصیت میشود و نه حتی جواد عزتی که به نظر من یک موتیفهایی در بازیاش گذاشته که این قضیه در قسمتهای اول خیلی بولدتر بود، مثل حالت تهوع یا ترس از ارواحی که میدید که این موتیفها لزوما بازی را به بازی خوب تبدیل نمیکند. من احساس میکنم که توانایی جواد عزتی اتفاقا اگر بخواهیم در کارهای خود مهدویان مثالش را بزنیم در «ماجرای نیمروز» نشان داده شد و بازی متفاوتی داشت. یک مامور اطلاعاتی که در آن فرم و فضا میداند که چه کار کند و منظور سازنده را میرساند. برای همین من در این سریال عزتی را یک تیپ میبینم و خیلی نمیتوانم او را تبدیل به شخصیت کنم. احساس میکنم که در هر لحظه این تیپی که دارد بازی میکند با تیپی که به عنوان مثال در «هزارپا» اجرا کرده، خیلی متفاوت نیست. یعنی جواد عزتی تبدیل به شخصیت مالک نشده که احتمالا حداقل محمدحسین مهدویان به دنبال آن بودهاست؛ این تصور کلی است که من از این نقش دارم.
خیلیها در تحلیل هایشان بازی رعنا آزادیور را بسیار تحسین کردند و حالا اما شما او را یک تیپ میدانید که به شخصیت تبدیل نشده است. باید بدانیم که او نقش یک کمال طلب دیگر آزار را بازی میکند که قطعا اگر فیلمنامه را بخوانیم منتظر یک بازیگر بسیار متبحر در ایفای این نقش هستیم. آیا آزادیور به لحاظ تکنیکی بازیگر قابل اعتنایی در این کار است؟
در اینکه او تمام تلاشش را کرده شکی نیست، منظورم تلاش شخصی بازیگر است. درواقع شما به عنوان یک بازیگر دو وجه را باید داشته باشید. یکی آن چیزی که کارگردان از شما میخواهد را به خوبی اجرا کنید و نکتهی دوم و شاید نکتهی اصلیتر تلاش شخصی بازیگر است که سعی میکند تا با تحلیل نقش به آن هدفی که کارگردان دارد برسد. که در اینجا بحث بازیگر مولف پیش میآید که به نظر من واقعیت این است که شاید ما در تاریخ سینمای ایران به تعداد انگشتان یک دست بازیگر مولف نداشته باشیم که بتوانند نقش را تحلیل کنند و در مسیر هدف ذهنی کارگردان پیش بروند. من تصور میکنم که رعنا آزادیور فقط رویهی نقش را دارد اجرا میکند. درست است که خیلیها او را تحسین کردند و من هم اذعان میکنم که تمام تلاش خودش را انجام داده برای اینکه با فیلمهای دیگرش کاملا متفاوت باشد و این را نمیتوانم نادیده بگیرم اما من احساس نمیکنم که در رسیدن به نقطهی مطلوب موفق شده باشد. همانطور که گفتم یک تیپی را از رعنا آزادیور میبینم که او هم باز مثل نقش مالک یک موتیفهای تکرار شوندهای را دارد که درواقع سعی دارد تا با تکرار آنها، تیپ را به کاراکتر تبدیل کند که این اتفاق نمیافتد. یکی از ایراداتی که من میتوانم به این کار در بخش بازی و درآوردن شخصیت بگیرم این است که با تکرار یک ایدهی خوب شاید آن ایده را خراب کرده باشد. به عنوان مثال کتک زدن مالک توسط سمیرا میتواند یک ایدهی خوب باشد اما وقتی این ایده ده بار تکرار شود دیگر از آن قابلیتی که در ساختن شخصیت دارد خیلی دور میشود. برای مثال در قسمت دوم، در صحنهی کشتن خان عمو که او در وان خوابیده و مالک و سمیرا نشستهاند. سمیرا یک اکتی دارد که من احساس میکنم که تا آنجای کار کاملا آن شخصیت را درمیآورد، یعنی با همین یک اکت این کار را میکند. اتفاقا اشتباهی که بازیگران ما میکنند این است که احساس میکنند که اکت و اکشن خیلی برای درآوردن یک شخصیت مهم است. خیر؛ اگر تحلیل درستی از شخصیت داشته باشی شاید با یک حرکت شخصیت را کامل درآوری، یعنی کل فضای ذهنی شخصیت را به بیننده بگویی. آن حرکت این بود که مالک و سمیرا در کنار هم نشستهاند و هنوز مالک برای کشتن خان عمو نرفتهاست، سمیرا که در کنار او نشسته دارد مستقیم و با خشم به خان عمو در وان نگاه میکند و با یک حرکت خیلی تهاجمی حوله را از کنار دست خودش برمیدارد و آن را محکم روی پای مالک میگذارد. یعنی اگر فقط این اکت را دوباره ببینید کاملا شخصیت سمیرا تا آنجا درمیآید و به همین خاطر است که میگویم خیلی تلاش کرده تا به نقش برسد. من احساس میکنم که ادامهی این شخصیت و ادامهی کار با بازی که آزادیور دارد در قسمتهای بعدی یک مقدار از ضرب این شخصیت در ذهن تماشاگر کم میکند. همانطور که گفتم تمام تلاشش را کرده برای اینکه به شخصیت سمیرا نزدیک شود و تا جایی که توانسته هم نزدیک شده اما از یک جایی به بعد دیگر تبدیل به تیپ میشود. دیگر من باور نمیکنم که برای مثال ده بار شوهرش را کتک بزند و احساس کاریکاتور به من دست میدهد. یعنی میخواهم بگویم که وقتی تحلیل درست از شخصیت وجود داشته باشد با یک اکت کل شخصیت را درآوردهاست. اما به نظر من اتفاقا ادامهی کار تماشاگر را آرام آرام از آن شخصیت دور کردهاست. من در چند قسمتی که دیدم به این نتیجه رسیدم ولی واقعیت این است که از این نظر که در اینجا رعنا آزادیوری را میبینیم که با بقیهی فیلمهایی که بازی کرده متفاوت است، قابل تحسین است و به هر حال تلاش شخصی بازیگر است برای اینکه به یک مطلوبی که در ذهن خودش و کارگردان است برسد اما ادامهاش به نظر من یک مقدار زیاده روی در کار کردن با کاراکتر و معکوس عمل کردن و کاراکتر را به سمت تیپ بردن است.
با توجه به خصوصیاتی که در «لیدی مکبث» شکسپیر میخوانیم آن خصوصیات با وجود اینکه با بازی تیپیکال سمیرا همراه است اما آیا خصوصیات نمایشنامه ای آن را یعنی طماع، قدرتمند و روان پریشی بودن را متبادر میکند؟
این کار یک مقدار زیادی با شخصیت لیدی مکبث متفاوتتر شده است چرا که در اینجا با یک ساختار سریالی طرف هستیم. وقتی نمایشنامهی شکسپیر را میخوانیم و یا فیلم «مکبث»، «سریر خون» و فیلمهایی که از روی مکبث اقتباس شدهاند را میبینیم با یک زمان صد و ده، بیست دقیقهای طرف هستیم که شخصیت در آن محدوده زمانی باید ساخته شود و در نمایشنامه هم ساخته و پرداخته شدهاست. وقتی تبدیل به سریال میشود، همین معضلاتی را به وجود میآورد که من به آنها اشاره کردم. وقتی بلد نباشی کاری مثل «مکبث» را که البته از روی کتاب محمود حسینی زاد اقتباس شده، به سرانجام برسانی؛ آرام آرام شخصیت را از دست میدهی. طبق آن چیزی که در ذهن من است این لیدی مکبث درواقع یک کاریکاتوری از لیدی مکبث یعنی همان زن طماع و قدرت پرست با نمودهایی که از آن نام بردید است. من تصور میکنم که طولانی بودن سریال و اجبار کارگردان به ساختن این شخصیت در قسمتهای متفاوت، باعث کم رنگ شدن اثر خود لیدی مکبث شدهاست و لیدی مکبثی که ما قرار است آن را در قالب رعنا آزادیور ببینیم، کارکردش کمرنگ شدهاست. شاید این تحلیلی که مشخصا از سمت کارگردان به بازیگر رسیده باعث این قضیه شده باشد واگرنه به نظرم خود آزادیور حداقل تلاشش را کرده که بتواند به این شخصیت نزدیک شود و حتی در جاهایی هم نزدیک شدهاست که به مثالهایش اشاره کردم اما از یک جایی به بعد به نظر من دیگر زیادی به تیپ نزدیک میشود.
یک نکتهی بسیار مهمی که وجود دارد و گاهی ما آن را روی صحنهی تئاتر بازآفرینی «مکبث» دیدهایم، این است که شخصیتها در نمایشنامه شاید به سبب ویژگیهای روانی اغراق آمیزی که دارند گاهی ممکن است که به تیپ نزدیک شوند اما در «زخم کاری» نظرات برخلاف نظر شما بر این است که شخصیتها تا حدودی شکل گرفتهاند و تیپ را فقط گاهی در بازی سعید چنگیزیان میبینیم. نظر شما در رابطه با این مساله چیست؟
سه ، چهار نقش اصلی داریم و بقیهی نقشها، نقشهای فرعی هستند. برای مثال نقش وکیل و مباشر و … نقشهای فرعی هستند که به قول یکی از اساتید طناز سینما این فقط یک فیلم است و خیلی جدی نگیرید! اینها هم احتمالا همینطور بودهاند. یعنی در همان قاعده و چارچوب، نقشی که به آنها داده شده را بازی کردند و خیلی هم انتظاری ازشان نیست. درواقع ما در این بین سه، چهار نقش اصلی داریم که واقعیتش من فقط میتوانم به نقش سیاوش طهمورث اشاره کنم که در دو قسمت کاملا کاراکتر را درآورد. یعنی ما الان حتی وقتی او را نمیبینیم باز هم حضورش را احساس میکنیم. یعنی میخواهم بگویم که یک چنین قاعدهای در ایفای نقش وجود دارد که ایشان هم در این فضا بسیار کار کشته است. درواقع طهمورث در تحلیل نقش میداند که از چه زاویهای باید به نقش نزدیک شود. واقعیتش را بگویم، حتی در نقشهای اصلی شاید من در یکی، دو قسمت اول؛ آن تاثیر گذاری و پتکی که باید در ذهن تماشاگر بزنند را دیدم اما در بقیهی قسمتها و در بعضی جاها دیگر خیلی خنده دار میشود. برای مثال مخصوصا بازی میثم و مائده که از کاریکاتور هم میگذرد و به کمدی نزدیک میشود. به طور کلی در قسمتهای اخیر تیپ بیشتر از شخصیت نمود پیدا کردهاست و اگر تا آخر همینطور پیش برود به نظر من کلا کار از دست میرود. یعنی هیچ چیزی را نمیتوانیم برای آن متصور شویم چرا که در حال حاضر شخصیتها کاملا تبدیل به تیپ شدهاند.
و سعید چنگیزیان …
اتفاقا سعید چنگیزیان به نظر من در کلیت کار از یکی، دو بازیگر دیگر بهتر بازی کردهاست. یعنی ضعف شخصیتی که آن آدم دارد، تو سری خور بودن و همهی اینها را به نظر من با توجه به سبقهی تئاتری که دارد درست ایفا کرده و من در کارهای تئاتری که از او روی صحنه دیدهام بسیار درخشان ظاهر شدهاست. به نظر من چنگیزیان در بین این بازیگرها از بقیه تکنیکالتر بازی کردهاست. بازی او خیلی به وجه تکنیکی یک بازیگر نزدیک است و کاملا تکنیکی بازی کرده ولی واقعیتش این است که حتی به او هم اگر بخواهیم نمره بدهیم ممکن است که از صد؛ نمرهی شصت و پنج، هفتاد را بگیرد. یعنی سطح بازیگری برای این کار برخلاف نگاهی که احتمالا در دوستان دیگر وجود دارد؛ به غیر از یکی، دو نقطه مثل سعید چنگیزیان یا سیاوش طهمورث اتفاقا خیلی بالا نیست. یعنی خیلی درخشان و به آن معنایی که ما بگوییم همه چیز سر جای خودش است، نیست.
نظرات مردمی حکایت از این دارد که خیلی از بازی شخصیتهای نوجوان فیلم راضی نیستند. باتوجه به اینکه ما در این رنج سنی بازیگر شناخته شده هم داریم، دلیل اینکه کارگردان این ریسک را کرده را در چه میدانید؟
واقعیتش این است که این را باید از خود محمدحسین مهدویان بپرسید. منتها احتمالا آنها را برای این دو نقش مناسب دیدهاست. یعنی احتمالا در تستهایی که انجام شده و در فضایی که بوده، به نظرش آمده که این دو بازیگران خوبی هستند ولی نتیجهای که ما داریم میبینیم مهم است. من اصلا به دنبال این نیستم که کارگردان چرا این کار کردهاست. کارگردان به هر دلیلی این کار را کرده باشد، نتیجهای که ما در حال حاضر داریم میبینیم نتیجهی خوبی از این دو بازیگر نیست. نکتهی اصلی ماجرا این است که ما زیربنای تربیت هنرپیشه و بازیگر را احتمالا در این سنین نداریم. یعنی ما فقط به دنبال این هستیم که در این سن، بازیگر به طور غریزی بازیگر خوبی باشد. ما احتمالا بازیگر در این سن، به معنای بازیگر تکنیکال و بازیگری که بتواند نقش را دربیاورد نداریم. به هر حال اینها هم بچههایی هستند که باید اتفاقا تلاش خودشان را بیشتر کنند. یعنی این کار را یک تجربهای بگیرند برای اینکه با تلاش بیشتر جلو بروند. اینکه مردم چه میگویند خیلی مهم است اما نباید باعث سرخوردگی این بچهها شود.
بعضیها بر این عقیده هستند که شخصیت پردازی دقیق برای دو نقش اصلی یعنی مالک و همسرش اتفاق افتاده و برای باقی شخصیتها این اتفاق به تمامی رخ نداده و آدمها در قصه وابستگی شدیدی به شخصیت اصلی دارند و اگر مالک نباشد، نیستند. شما چقدر این نقد را قبول دارید؟
یک قصهای نوشته میشود و یک مالکی وجود دارد و بقیه هم حول آن قصه تعریف میشوند. اگر مالک نباشد چه دلیلی بر ساخته شدن این سریال باید باشد؟ بالاخره باید یک شخصیتی به اسم مالک وجود داشته باشد. همه حول مالک هستند و این اصلا خاصیت این قصه است. یعنی اصلا ربطی ندارد که جواد عزتی بازی کرده باشد یا برای مثال نوید محمدزاده. این اتفاق در قصه افتاده و باید بالاخره یک بازیگری، آن را بازی کرده باشد و این مساله ارتباطی به بازیگر ندارد.
شما خود جواد عزتی را در کل چطور تحلیل میکنید؟ یک سیل همراهی با او و بازیگریاش در «زخم کاری» رخ داد. شما در کدام موقعیت در تحلیل این بازیگر ایستادهاید؟
برای «زخم کاری» که تحلیل این نقش را گفتم، منتها من در کل جواد عزتی را دوست دارم و مردم هم او را دوست دارند که به نظر من این نقطهی خیلی مهمی برای یک بازیگر است. از نظر من حرف اصلی در این شکل کاری که عزتی انجام میدهد، ارتباط مستقیم با دوست داشتن مردم است. اصلا هم مهم نیست که الان من چه تحلیلی از بازی او در «زخم کاری» داشتم و این را بدون اغراق میگویم و اصلا هم قرار نیست که برای خودمان نوشابه باز کنیم. من به عنوان یک تحلیلگر چنین تحلیلی را از این نقش دارم اما این مساله هیچ ربطی به این ندارد که مردم اساسا جواد عزتی را- نه مالک را- دوست دارند و این مهم است. برای یک بازیگری که دارد کار تصویر میکند و در صنعت سرگرمی کار میکند مهمترین چیز این است که مردم دوستش داشته باشند و بقیهاش به نظر من و با عرض معذرت حرف اضافه است. ما داریم یک تحلیل تکنیکال میکنیم اما وقتی مردم شخصیت آن بازیگر را دوست دارند من چه کاره هستم تا بگویم که خوب است یا بد است. قطعا مردم از من بیشتر میفهمند و اصلا در این ماجرا شک نکنید. به نظر من کسی که در صنعت و در مسیر سرگرمی، کمک میکند تا مردم بیشتر به سمت این صنعت بیایند، آن آدم فی نفسه واجد ارزش است. مردم به جواد عزتی اقبال دارند به نظر من وجه بسیار مثبتی است. من خود جواد عزتی را دوست دارم، حس خوبی به او دارم و بازیهای او برایم لذتبخش است. چه در کمدی که خیلی جاها درخشان است مثل «قهوهی تلخ» و خیلی جاها هم جدی بازی کرده مثل «ماجرای نیمروز» که من اتفاقا نقشش را در این فیلم خیلی دوست دارم و او بسیار قوی بازی کردهاست. من جواد عزتی را جزئی از این صنعت سرگرمی میدانم که بسیار قابل احترام است. یعنی من اصلا هیچ حرفی نمیتوانم دربارهی این ماجرا بزنم، چون مردم او را دوست دارند و این قضیه به نظر من از همهی تحلیلهایی که همهی تحلیلگرها ارائه میدهند مهمتر است.
جواد عزتی بازیگری هست که مسیر خوبی را در پیش گرفته و از یک جایی کمدی را کنار گذاشت و به نقشهای جدی رو آورد. درواقع با تغییر سبک بازی به بازیگر قدرتمند آثار ملودرام تبدیل شد کمااینکه در آثار کمدی هم خوش درخشید و بازیگر پولسازی بود. شما او را در کدام عرصه موفقتر میبینید؟
جواد عزتی اساسا به نظر من بازیگری است که همیشه تلاش میکند تا بهتر باشد؛ این هیچ منافاتی با این ندارد که در کمدی بهتر است یا در نقشهای جدی. وقتی بازیگر مسیری را میرود، در این مسیر به او نقش جدی، نقش کمدی و نقشهای دیگر هم پیشنهاد میشود. بازیگر با تحلیلی که از خودش دارد احتمالا باید به این نتیجه برسد که میتواند آن نقش را ایفا کند یا خیر؛ بازیگر خیلی جاها میتواند ایفا کند و خیلی جاها هم نمیتواند. جواد عزتی در کمدی خیلی جاها بی نظیر بودهاست. برای مثال دربارهی نقش بابا اتی در «قهوهی تلخ» من اعتقاد دارم که تا سالهای سال هیچ بازیگری را نمیتوانید پیدا کنید که یک چنین تیپی را بتواند اجرا کند. منظورم توانایی اجرا نیست بلکه منظور من توانایی تحلیل آن تیپ است؛ یعنی اینکه بدانی چطور باید اجرا کنی. از نظر من بازیهای کمدی او، بازیهای بسیار دلنشین و خوبی بودهاست. به هر حال نقشهای جدی خوبی هم داشتهاست. اینطور نیست که بگوییم که در کمدی بهتر است یا در جدی. به نظر من وقتی به یک بازیگر اعتبار میدهیم به کلیت بازی او اعتبار میدهیم و نمیتوانیم کمدی را جدا کنیم. برای بعضی از بازیگرها میتوانیم تحلیل کنیم که این بازیگر اصلا نمیتواند کمدی بازی کند اما به هر حال یک بخشی از وجود چنین بازیگری ناقص است. یعنی اگر چاپلین را هم در نظر بگیرید، او به عنوان کمدین مشهور است اما «دیکتاتور بزرگ» را بازی کردهاست. نقش او در این فیلم نقشی کاملا جدی است، لحظههای کمدی دارد ولی هر دو نقشی که در «دیکتاتور بزرگ» بازی کردهاست جدی است. در «موسیو وردو» هم به همین ترتیب است. درواقع بازیگر اگر نتواند یکی از این ژانرها یعنی چه درام و چه کمدی را بازی کند، یک بخشی از وجه بازیگریاش ناقص میماند. من به نظرم میآید که جواد عزتی در کلیت این قضیه در همهی این سالها موفق بودهاست.
انتهای پیام/
پریسا سادات خضرایی
There are no comments yet