گورکن جدیدترین ساختهی کاظم مولایی پس از فیلم موفقش کوپال است که در اولین حضورش در جشنوارههای خارجی با موفقیت روبرو شد.
گورکن جدیدترین ساختهی کاظم مولایی پس از فیلم موفقش کوپال است. مولایی، نویسندگی و کارگردانی اثر را خود برعهده داشته است و سینا سعیدیان نیز تهیهکنندگی فیلم را انجام داده است. نگاه متفاوت مولایی در آثارش باعث میشود که با همان نگاه به تماشای گورکن بنشینیم. آیا گورکن میتواند ما را راضی کند یا نه؟
گورکن در اولین حضورش در جشنوارههای خارجی با موفقیت روبرو شد. هرچند که جوایز داده شده کمی عجیب هستند. به عنوان مثال در بیست و سومین جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم، در بخش استعدادهای جدید آسیایی شد. در اولین نمایش خود در آمریکا در بیست و هفتمین جشنواره آستین، موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم داستانی شد. آن هم جایزهای که از طرف فیلمنامهنویسان اهدا میشود.
اهدای چنین جایزهای از طرف فیلمنامهنویسان عجیب است. زیرا فیلمنامه بزرگترین مشکل گورکن است. گورکن داستان مادری با بازی ویشکا آسایش است. او در شرف ازدواج مجدد برای پسربچهاش اتفاق ناخوشایند و عجیبی میافتد و دزدیده میشود. حال برای آزادی او باید ده بیت کوین پرداخت کند. مولایی مسئله بیت کوین را در هسته مرکزی در کنار ربوده شدن پسربچه قرار میدهد که نه تنها بر خلاف سعیاش نتوانسته نکته مفیدی از آن خارج کند، بلکه به سرعت آن را مانند پرداختن به شخصیتهایش رها میکند.
فیلم با نمای داخلی از خانه شروع میشود. فیلمساز کم کم شخصیتهایش را با دوربین پیگیرش معرفی میکند. این معرفیها تاثیر زیادی بر نزدیک شدن و سمپات ما و کارکترها دارد. پلان معرفی ماتیار، پسربچه فیلم را تقریبا خوب معرفی کرده است. پسربچهای که علیرغم کم سن و سال بودنش، آگاهی و اطلاعات خوبی از پیراموناش دارد و شمایل یک پسربچه زال باهوش را برای مخاطب به تصویر میکشد. فیلم از همان ابتدا شخصیت اضافه میآورد. کارکتر دخی با بازی بهنوش بختیاری نه تنها شخصیتاش الزامی در روند داستان ندارد، بلکه بازی قابل قبولی را هم برایمان به نمایش نمیگذارد. حیف آن همه گریم.
مردی که مشکل موریانه را در خانهی موردنظر میخواهد حل کند، کمدی خفیفی را با خود به فیلم آورده است. دیالوگهایی که در سکانس افتتاحیه بین این مرد و سوده رد و بدل میشود کار شده است. موضوع گم شدن ماتیار کم کم پدیدار میشود و فیلمساز با تلاش فراوان هم نتوانسته فضایی عجیب و معمایی را ایجاد کند. در سکانس بعد پدر ماتیار هم معرفی میشود و مشکل رابطهی پدر و مادر ماتیار در همان جواب سلام علیک ندادن خلاصه میشود.
کارت حافظهای حاوی فیلمی از ماتیار به دست سوده میرسد. این اولین شوک وارد شونده به سوده و مخاطب است. دوربین در یک کادربندی درست، حس و حال سوده را پس از تماشای ویدیو نشان میدهد. کادر بستهتر و نورپردازی هم با شدت کمتری، استرس و حالات روحی سوده را ملموستر میکند. سوده در تکاپوی جور کردن پول و خرید بیتکوین، نیمه دوم را آغاز میکند. عدم پرداخت به شخصیتها در این نیمه بیشتر خودنمایی میکند. سوالی که پیش میآید این است که این آدمها کیستند و چه رابطهای با همدیگر دارند.
این سردرگمی هویتها، آفت دیگر فیلم است. به عنوان مثال چرا سوده در ابتدا از پدر ماتیار کمک نمیگیرد. مشکلشان چه بوده است. یا اینکه نقش گوهر خیراندیش، چه فایدهای دارد. این نپرداختن به شخصیتها اگرچه یک ضعف است، اما توانسته در جایی هم اندک فایدهای داشته باشد. آن هم این بیهویتی شخصیتها, مشکوک بودن و حس و حال مرموزی را ایجاد کرده، ذهن مخاطب هرگز به سمت ماتیار نرود. اما اگر هدف فیلمساز این باشد، بنابراین شخصیتهایی که پتانسیل پرداخت خوبی داشتهاند را فدای این موضوع کرده است.
در خلال فراهم کردن پول، تب فیلم بالا و پایین میرود. موتورسوار چه در ابتدای فیلم و چه در فصلهای پایانی این تب را بالا و پایین میآورد. اما همچنان تعلیق بیرمقی دارد که چندان مخاطب را برای دیدن نیمهی بعدی فیلم کنجکاو نمیکند. ناموزون بودن ریتم تا انتهای فیلم حس میشود. پس از پرداخت بیت کوین، خبر پیدا شدن ماتیار به سوده میرسد. همه شاد و خوشحال هستند تا سکانس پایانی. در سکانس پایانی، سوده متوجه ساختگی بودن این آدمربایی میشود. آن هم توسط پسر خودش. اگرچه تکانی به مخاطب میدهد، اما اگر با مقدمه چینی درست و تعلیق مناسب پیش رفته بود، آخرین سکانس فیلم ملتهبتر و تکان دهندهتر میشد.
در ابتدای فیلم وقتی صحبت از موریانهها و گورکن میشود، استعارا فیلمساز پیام اصلی فیلم را قبل از ورود کاملش به پیرنگ بیان میکند. سمپاش دربارهی زندگی موریانهها میگوید که منظم هستند و خانواده برایشان مهم است. چیزی که در رفتار ماتیار میشود جستجو کرد. این را شاید بتوان نزدیکترین علت برای کاری که ماتیار انجام داد، در نظر گرفت. اما این کار ماتیار همچون لرزاندن بنیان خانهی موریانهها، بنیان خانواده خودش را هم میلرزاند. در آخرین لحظات فیلم وقتی که کف پذیرایی را برای کشف موریانه خراب میکنند، در اتاق دیگر سوده حقیقتی را کشف میکند, که میتواند خرابکننده زندگیاش باشد.
اما سوال بیجوابی که فیلمساز در فیلم مطرح میکند و بیاعتنا از کنارش میگذرد و کات پایانی را میدهد، این است که هدف ماتیار دقیقا چه بود؟ فیلمساز ملزم به روشن کردن این سوال است. ضمن اینکه ماتیار در ساخت آن کلیپ چرا در آخر دوربین را متمرکز بر روی جعبهای میکند که نام شرکت پدربزرگاش بر روی آن است. صحبت از پدربزرگ داستان شد.
پدربزرگ داستان هم در کنار سایر شخصیتها از بحران عدم هویت و شکل نگرفتن شخصیتاش رنج میبرد. چرا با دخترش چنین رفتاری دارد؟ فیلمساز به جای روشن کردن قضیه، سوالات را روی هم تلنبار میکند. این یعنی حداقل معیار برای ساخت چنین فیلمی در این ژانر رعایت نشده است. وقتی فیلمساز توانایی معرفی شخصیتهایش را به ما ندارد تا احساس نزدیکی کنیم، در نهایت جهان فیلم برای ما غریب و ساخته نمیشود. همچنین اتفاقاتی که رخ میدهد، چندان تکان دهنده نیستند. حتی تقریبا مهمترین شخصیت هم که روزبه باشد آنچنان کمرنگ است که یادمان میرود که سوده قرار است با او ازدواج کند.
میزانسن فیلم، میزانسنی تئاتریست. از دکور صحنه تا اکت و فیگور بازیگران همگی نزدیکی بیشتری با تئاتر دارند. من باب بازیگری دو بازی خوب در فیلم قابل مشاهده است. بازی ویشکا آسایش در نقش مادر ماتیار، که به خوبی توانایی اجرای لحظات نسبتا دلهرهآور و غمانگیز فیلم را دارد. دوم بازی حسن معجونی در نقش پدر ماتیار است. معجونی در این فیلم، نقش پدری کاملا خونسرد را ایفا میکند.
در یک جمع بندی کلی درباره فیلم میتوان گفت که فیلم ایدهی خوبی دارد، هرچند برای بهتر شدن وقت و کار زیادتری را برای شخصیتهایش و ایجاد تعلیق درست سینمایی میطلبد. اما فیلمساز به کلی ایده خوب داستانی را با تنظیم یک فیلمنامه پر عیب و نقص به هدر داده است و حتی در ایجاد یک تعلیق ساده سینمایی هم برنیامده است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است