میتوانیم از فرهادی برای این نادیده انگاری دلخور باشیم اما قدردان آبرو و اعتباری باشیم که برای سینما به ارمغان آورد.
فرهادی شخصیتی میانه رو است که احتیاط های خود را دارد چه هنگام نگارش فیلمنامه و چه هنگام حضور در جامعه بین المللی ؛ پذیرش این موضوع چرا اینقدر سخت است؟ گویا عده ای از ما میخواهند که همان چیزی را از فرهادی دوست داشته باشند که خودشان ساختند و او خیلی تلاشی در جهت ساختش نداشته : هنرمند صاحب افتخار معترض مردمی !
دنیا خمامی : یک: حالا دیگر چند روز است که فرهادی در تیررس انتقادات شدید است، از همه طرف! کیهان به او میتازد که چرا از جو بایدن حمایت کرده، رسانه های فارسی زبان خارج از کشور اعتراضشان این است که چرا هنگام دریافت جایزه حرفی از مردم، خوزستان و مشکلاتی از این دست نزده است و مخاطبان توییتری هم گلایه مند و عصبانی از برخورد تعدیلی او در شرایط بحرانی و روی خط وسط ایستادنش هستند.
دو: اما این تصور چطور شکل گرفت؟ رسانه و جامعه منتقدین با ستاره دار کردن کارهای او ، فرهادی را به سمت قله سوق داد و به شکلی او را نماینده جامعه روشنفکری کرد و خود فرهادی هم با گزینشی گفتگو کردن و ارتباط با چند نشریه خاص داخلی نشان داد که بی علاقه به جریانی نیست که او را در دل آن قرار دادند. اما در همین نقطه باید یادمان نرود که این نقطه ، نقطه ای نبود که فرهادی خودش آن را انتخاب کرده باشد او به سمت آن نقطه سوق داده شده و در نتیجه جای گیر شد و حالا بیشتر از هرچیزی همین جامعه روشنفکری معترض احساس ناکامی از این انتخاب میکند.
درحالی که فراموش کرده اصغرفرهادی به عنوان یک سوییچ من و کارگردان تلویزیونی از دل بستر صداوسیما پا به عرصه کارگردانی گذاشته و نشان میدهد ریشه چپ و معترضی ندارد. روند فیلمسازی او هم موید همین نکته است ؛ او هیچ وقت در آثارش نقد تند حکومتی نداشته که بستر روایت را در دل جامعه و منتسب به قشر متوسط کرده و داستان های آنان را روایت کرده و کاری هم نداشته به اینکه بخواهد به صورت پررنگ نهادی را که قشر متوسط از دل تصمیم هایش هرروز چاق تر شده را محکوم کند. پس هوش و زیرکی تشخیص این موضوع را باید همان بدنه که حالا صف اول معترضین هستند داشته باشند .
سه: شاید من هم به عنوان یک مخاطب مطلوبم بود که اصغر فرهادی در نشست خبری به جای صحبت کردن و اشاره درست به حرکت رفتاری پاندولی مردمش بین خودشیفتگی و خودباختگی از قهرمان هایی بگوید که دیده نمیشوند و از مردمی که زیر بار بیشترین فشارها از تلخی هایشان هم کمدی می آفرینند و همین را یک جور اعتراض روانی میدانند.
شاید برای من هم جذاب تر بود که فرهادی هنگام دریافت جایزه از مظلومیت مردمش در شهرهای مختلف و جنوب میگفت و ترجیحش را تغییر میداد. اما هیچ به این توجه کرده ایم که هرکس با تمایلات ، صلاحدیدها ، نظرات شخصی و گونه های رفتاری خودش زندگی میکند و در انتخاب هایش قرار نیست مصلحت های ما یا خواست های ما را ببیند یا حداقل اولویت قرار بدهد.
چهار: چرا در یک سیر دوطرفه به حد وسط توجه نمیکنیم؟ میتوانیم از فرهادی برای این نادیده انگاری دلخور باشیم اما قدردان آبرو و اعتباری باشیم که برای سینما به ارمغان آورد. میتوانیم با او هم داستان نباشیم بر سر اینکه موضع مشخصی ندارد و معمولا مردم را مقصر میداند و اعتراض محکمی به شرایط ندارد اما درعین حال یادمان باشد که با همان چند کلام در اسکار چند سال قبل در بدترین شرایط روحی ما را کمی به جهان امیدوار کرد.
میتوانیم آگاهی بخشی او را یک طرفه و بیشتر با نوک پیکانی ببینیم که به طرف مردم و فرد است اما درعین حال همه را یکی نبینیم و کیارستمی را با او یا او را با کاهانی و فیلمسازان مستقل و معترض دیگر مقایسه نکنیم.
میتوانیم بپذیریم او با همه رفتارهایش اصغر فرهادی شده و اگر در تصویر ما خدشه ای وارد شده ساخته ذهنی ما بوده و قرار نیست که با تصویر ذهنی مان درباره آدمها زندگی کنیم. مساله آنجاست که در جامعه شناسی ایرانی فردی را به عرش میرسانیم و منزلتی برای او قائل میشویم که هیچ کس ندارد و به یک باره با یک حرکت اشتباه حرص و خشم میگیریم و همان فرد را از عرش به فرش میکشیم. عرصه اش هم مهم نیست.
پنج: در تمام عرصه ها این اتفاق می افتد گویی در یک نقطه خشم از آن جایگاه، دشمنان او را عصبانی و حمله شروع میشود و عام هم فریب میخورد و در این جریان همراه میشود. یک گونه دیگر هم وجود دارد به یکباره کسی سیبل قرار میگیرد، در میان هجمه های فراوان چند نفر دفاع میکنند ، حالا این بار ، بار ترحم به فرد کار خودش را میکند و کم کم موضوع خنثی میشود و اگر فرد بدون واکنش رفتار کند خود به خود پایان می یابد تا حمله بعد! این حمله های رفت و برگشتی مسبوق به سابقه است و هربار میلمان میکشد که یک نفری را که خودمان به آن حجم پوشالی دادیم مچاله و به صفر برسانیم!
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است