سانسور در معنای اصلی کلمه که ریشه آن به فرانسه برمیگردد به معنی کاوشی مجدد یا اصطلاحا بازکاوی است .
دنیا خمامی: یک: سانسور در معنای اصلی کلمه که ریشه آن به فرانسه برمیگردد به معنی کاوشی مجدد یا اصطلاحا بازکاوی است . نگه داشتن اصل ماجرا و ایجاد و اعمال تغییراتی در فرع که به اصل آسیب نرساند.
حذف هرآنچیزی که به واقعیت نزدیک است اسمش سانسور نیست فراتر از آن به معنی دیکتاتوری بر هنر و قلع و قمع اثر است.
سانسور حالا در ایران بیشتر از هر زمانی شدت گرفته است دیگر خط قرمز تعریفی ندارد و سلیقه بیشتر از سابق توسط نظارتی ها انجام میشود.
دو: سانسور در این موقعیت زمانی یعنی هرآن چیزی که در واقعیت میبینید را نباید ببینید. یعنی هرآنچیزی که در تاریخ بوده و شباهتی یا نزدیکی به حال دارد را نباید ببینید. یعنی ما کاری میکنیم که شما در تصویر نبینید اما مگر ما نابینا میشویم با این ندیدن؟! مگر با سانسور «میخواهم زنده بمانم » «همگناه»، «قورباغه» و…. توانستید واقعیت را مخدوش کنید؟
سه: چقدر چیزی که میبینیم کارکرد درست سانسور و این واژه در ظاهر زیبای «پایش» است؟ مساله چیست؟
تا به حال به سوال ذهن ما مخاطبان فکر کردهاید؟ به اینکه آیا حل مساله یعنی پاک کردن صورت مساله؟ به اینکه با حذف واقعیت هیچ چیز در اجتماع سرجای خود بازنمیگردد؟ به اینکه گاهی روایت درست و نمایش واقعیت های تلخ میتواند با یک نتیجه گیری درست به پالایش و به سمت سلامت حرکت کردن جامعه کمک شایانی کند؟ به اینکه ما تصور میکنیم گاهی افرادی که دست به سانسور میزنند نکند در مریخ زیست میکنند که از ارتباطات چند ضلعی ، اعتیاد در خانواده ها ، خشونت پررنگ ، نزاع های خانوادگی بر سر ثروت و قدرت و …. مطلع نیستند! قرار نیست این تصویر همه جامعه باشد اما بالاخره حقیقتی است که حتی با سانسور هم پوشیده نمیشود. شیوه زندگی افرادی است که شمایل قهرمان برای مخاطب ندارند که بخواهد آنها را الگو کند که ضدقهرمانانی هستند که جامعه را به سمت آگاهی و درنتیجه کمرنگ شدن رفتار پلید و قدرت مخرب میکند .
چهار: زخم کاری هم روایت قدرت مخرب و جامعه مسموم سرمایه گذاری است که یک به یک به سمت نابودی میروند. نکوهش صاحب اثر هم مشخص است و معلوم است که در پی الگوسازی از شخصیت های خاکستریاش نیست ، چطور این تصویرسازی از نگاه برخی مغفول مانده؟ کدام مخاطب دلش میخواهد جای سمیرا باشد یا جای مالک ؟ چه کسی آرزو میکند شبیه منصوره باشد؟
پنج: اما در پرانتز لازم است بپرسیم که چطور شده که محمدحسین مهدویان حالا شده نقطهای که حمله از همه سمت به او باشد؟ چرا تا کسی برای واقعیت مردم اثری میسازد مثل هومن سیدی و شهرام شاه حسینی و سعید روستایی و حالا مهدویان و …. پرونده سازی برای او رخ میدهد و متهم به هزار لقب نداشته میشود؟ هشدار مهدویان مبنی بر اینکه سانسور همکاران او را عاجز کرده و از نتفلیکس پیشنهاد دارند چرا اینقدر باعث عصبانیت یک عده شده؟ کسی که در لاتاری هم روایتی از قصه ای مغفول داشته ( با پایان بندی بد البته) و دوبار در جشنواره دولتی کاملا نادیده گرفته شده چطور عنوان فیلمساز حکومتی گرفته ؟ او که هر بار در اختتامیه های فجر اعتراضی به وضعیت داشته و سفارشی ساز نبوده چطور حالا حتی مغضوب شبکه بی بی سی و روزنامه کیهان تواما باهم شده؟ به نظر میآید که جامعه شناسی اینجا بیشتر برای ما روشنگری میکند هرکسی که از کار خود با قدرت دفاع کند ، نقش ضعیف و قربانی شرایط را به خود نگیرد ، دادخواه باشد و در یک نقطه و یک هدف راکد نماند همان تصویر دلخواهی ست که اگر نتوانیم شبیه ش باشیم پس حمله بهترین گزینه میشود. همه علیه یکی و یکی علیه قدرت!
شش: اما درنهایت نگارنده سوالش از نهاد نظارتی این است: در بدترین شرایط اقتصادی و اجتماعی و در عین افسردگی که از پس عدم تامین واکسن بر مردم متحمل شده و هزار گرفتاری که هر فرد دارد آیا این بی رحمی نیست که این مخاطب را از یک دلخوشی ساده تماشای سریالی هم محروم کنید؟! آیا با سانسور و حذف توانستید حالا جامعه بااخلاق عاری از گناه بسازید بگذارید من پاسخ را بدهم نه نتوانستید چون مصطفی کیایی درست گفت در ساخته آخرش ، تقصیر جامعه قربانی ست که نظارت تا این اندازه بزرگ میشود و در به وجود آمدن این شرایط «همه ما گناهکاریم…»
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است