«موج سوار»؛اثری استعاری

فیلم موج‌سوار یک اثر استعاری است، یعنی هر آنچه را که می‌بینیم باید در معنای دورش دقیق شویم وگرنه لذت اصلی را نخواهیم برد.


بالاخره طلسم نیکلاس کیج شکسته شده و فیلم خوبی بهش رسید. او که بخاطر سبک زندگی پرزرق‌وبرق‌اش مجبور است فیلم‌های دسته‌هزار بازی کند و خرج‌ زندگی‌اش را دربیاورد، حالا قرعه به نامش افتاده و فیلم درست‌درمانی را بازی کرده است. البته این فیلم آنقدرها هم چشم‌گیر نیست اما جوری است که می‌شود برای چند بار تماشایش کرد و ازش لذت برد. در این یکسال فیلم‌های انگشت‌شماری بودند که هم ایده‌ی خوبی داشتند و هم پرداخت درستی که مخاطب بتواند تحمل‌شان کند. می‌گویم تحمل چونکه عصر طلایی سینما خیلی وقت است تمام شده و از منتقد گرفته تا مخاطب گذری و تماشاگر سینه‌چاک سینما مجبور است سری به سال‌های گذشته بزند و فیلم‌های قدیمی‌تر را ببیند تا قحطی سینمای این دوران تاریک را بشورد و ببرد.

نیکلاس کیج در موج‌سوار انصافا خودی نشان داده و اپسیلونی از بازی‌های جذاب گذشته‌اش را به مخاطب دوباره ارائه می‌کند. شاید این فیلم مرحله‌ی جدیدی از زندگی بازیگری کیج باشد، فیلمی که به او نشان دهد، هر پروژه‌ای بخاطر پول ارزش بازی کردن را ندارد. فیلم موج‌سوار که برای اولین بار در جشنواره کن به‌نمایش درآمد، خیلی‌ها را به تحسین وا داشت اما در عین حال تعدادی از تماشاگران فقط بازی کیج را دوست داشتند و نوع روایت‌اش را نپسندیدند.
خب به‌سراغ فیلم می‌رویم، موج سوار با روایتی خانوادگی شروع می‌شود. نیکلاس کیج که نامش در این فیلم مشخص نیست و ما در این نقد او را موج‌سوار خطاب می‌کنیم، به‌همراه پسرش به‌سوی تعطیلاتی دل‌انگیز می‌رود، او قرار است به اقیانوس بزند و پسرش را با موج‌ها همراه کند. اما همه‌ی این‌ها در خیالات کیج اتفاق می‌افتد و آن‌ها به محض رسیدن به ساحل با معضل بزرگی روبه‌رو می‌شوند. همینجا موتور درام روشن می‌شود، تعلیق شکل می‌گیرد و موج‌سوار را با مسئله‌ای اساسی روبه‌رو می‌کند. آن تصویر آرام و سکوت زیبای ساحل اقیانوس رنگ می‌بازد و روایت آبستن اتفاقاتی می‌شود که کیج را به جهان خاصی می‌برد. اینکه نیکلاس کیج هیچ نامی در این فیلم ندارد، برمی‌گردد به شخصیت‌های سرگشته و ناامید فیلم‌های نوآر و برخی از ضدوسترن‌ها. او همانند قهرمانان این فیلم‌ها در دنیایی تاریک رها شده است. اما مثل آن‌ها درگیر تقدیرگرایی نمی‌شود و به اقیانوس می‌رسد.

اول از همه این نکته را باید در نظر داشت که فیلم موج‌سوار یک اثر استعاری است، یعنی هر آنچه را که می‌بینیم باید در معنای دورش دقیق شویم وگرنه لذت اصلی را نخواهیم برد. بدون شک آن کیف انتهایی منتظر کسی است که معنای نهایی فیلم را درک کرده باشد. موج‌سوار می‌خواهد به اقیانوس برسد، جائی که در آن متولد شده است. حالا این اقیانوس که نمادی از زهدان است به معنای هویت نیز تعبیر می‌شود. اقیانوس کهن‌الگوی مادر است، جائی که موج‌سوار باید به آن برسد و آرام بگیرد. او در آنجا به‌دنبال هویت و گذشته‌ی گمشده‌ی خودش است. جائی که پدرش ماشه را روی سر خود کشیده است.

پس حالا اقیانوس برای او نماد کاملی از زندگی است. جائی که هم مادرش را پیدا می‌کند و هم پدرش را. حالا موج‌سواری جنبه‌ی عظیم دیگری برای او دارد. موج‌سواری نمادی است از یک خانواده‌ی از دست رفته. او قرار است اقیانوس پدری‌اش را به پسرش واگذار کند و در موج‌های اقیانوس با فرزندش رها شود. حالا مسئله‌ی مهم این فیلم برای قهرمان قصه در این خلاصه می‌شود که آیا او درنهایت می‌تواند به خواسته‌اش برسد و پای در اقیانوس قرار دهد؟ همه‌ی کشمکش‌های این فیلم در این ایده خلاصه شده است: «می‌خواهم به اقیانوس برسم!»
کیج به محض ورودش با گروهی بنام پسران خلیج برخورد می‌کند. آن‌هایی که به او اجازه نمی‌دهند وارد اقیانوس شود و موج‌سواری کند. آن‌ها قوانینی برای خود دارند: «موج‌های اقیانوس تنها برای بومیان است». موج‌سوار ما را به یاد فیلم مرد حصیری می‌اندازد، جزیره‌ای آرام که در قلب آن فرقه‌ای مشغول اجرای اعتقادات خود هستند. حالا این جزیره‌ی به‌ظاهر آرام هم فرقه‌ی پسران خلیج را با خود به همراه دارد. حالا این فیلم وارد سینمای فرقه‌ای هم می‌شود، جائی که گروه خشن این جزیره پایبند اعتقادات خاصی هستند. سردسته‌شان شبیه بوداییان لباس می‌پوشد و مرید معبد شائولین است. این گروه عقیده دارند که تنها آدمی لایق موج‌های این اقیانوس است که تزکیه کند و از همه چیزش بگذرد، طعم نداشتن را بچشد و پافشاری کند.

آن‌ها همه چیز موج‌سوار را می‌دزدند، آزارش می‌دهند، آب را به رویش می‌بندند و کیج را به مرز جنون و دیوانگی می‌کشانند. فضاسازی فیلم بعد از برخورد اولیه‌ی کیج با پسران خلیج فوق‌العاده از آب درآمده است. درواقع یکی از مهم‌ترین عناصر خوشایند این اثر، فضاسازی آن است. این اتمسفر آنقدری جذاب است که زیرژانر ابتدایی فیلم را به‌طرز عجیبی به جلو می‌کشاند. در پرده‌ی ابتدایی تا جائی که عکاس زن تصویر کیج را همراه ماشین‌اش به او نشان می‌دهد فضای داستان به‌شدت مالیخولیایی است. یک آخرالزمان عجیب که همه چیز را بهم ریخته است. انگار همه دیوانه هستند و در این بین تنها قهرمان قصه تک افتاده است. این فضا آنقدر واقعی ساخته شده که مخاطب به‌راحتی همه چیزش را حس می‌کند و با عناصر آن ارتباط می‌گیرد.

در این فضای مالیخولیایی شکل‌گرفته فیلمساز ایده‌ی دیگری را از خودش رو می‌کند. مخاطب احساس می‌کند که موج‌سوار وارد سبک سورئال نیز شده است و حالا دیگر مرزی میان رویا و واقعیت وجود ندارد. کیج لباس‌هایش را از دست می‌دهد، گوشی‌اش را گم می‌کند، ساعت‌اش را برای خوردن یک قهوه گرویی می‌دهد و حلقه‌اش را بخاطر زنگ تلفن املاک زورگیری می‌کنند. این‌ها همه در شرایطی اتفاق می‌افتد که تماشاگر احساس می‌کند، هیچگاه نیکلاس کیج لکسوس نداشته و بچه‌ی خلیج نبوده است. مخاطب گیج می‌شود که ببیند، چه چیزی واقعی است و چه چیزی توهم است. حالا همه چیز مهیاست تا فیلم المان‌هایی از ژانر تریلر را از خود رو کند، چراکه تعلیق بیش از هر زمان دیگری در این فیلم احساس می‌شود.
پیچش داستانی المان مهمی در چارچوب ژانر تعلیق است و این مرز محو میان خیال و واقعیت در زندگی موج‌سوار به این عنصر پرچالش بازمی‌گردد. درواقع روند سورئال‌گونه‌ی فیلم روی دیگر این پیچش داستانی است. ما فکر می‌کنیم که موج‌سوار عقل‌اش را از دست داده اما چنین نیست و همه‌ی آن اتفاقات و ماشین لکسوس کیج واقعی است. فیلمساز جهان فیلمش را برای مدتی سورئال می‌کند تا مخاطب در پشت این فضای آخرالزمانی غافل‌گیر شود. نه کیج عقل‌اش را از دست داده و نه بی‌خانمان است، همه‌ی این‌ها نقشه‌ای است برای شکل‌گیری عنصر پیچش داستانی و بالا بردن تعلیق!

اما یک چیز در این میان بسیار گیج‌کننده خواهد بود و آن حضور پیرمردی است که به‌دنبال علت مرگ پسرش می‌گردد. این ایده به‌ اندازه‌ی ایده‌ی فضاسازی فیلم می‌توانست به نوع روایت موج‌سوار کمک کند اما این عنصر از دست فیلمساز در می‌رود و تبدیل به بزرگترین معضل فیلم می‌شود. پیرمرد بی‌خانمانی که در ماشین‌اش زندگی می‌کند و گهگداری هم به نیکلاس کیج سرنخ‌هایی می‌دهد. اما این شخصیت چه تاثیری روی روند کلی درام دارد؟ نیکلاس کیج در جائی در آینه تصویر این پیرمرد را دیزالو شده روی صورت خودش می‌بیند و در جاهی هم در اقیانوس با شخصیت پدر کیج همپوشانی می‌کند. این تصاویر آنقدری تکرار می‌شوند که شخصیت پیرمرد برای مخاطب به‌عنوان یک معما خودش را ارائه می‌دهد. این پیرمرد کیست که در تمام لحظات حال و گذشته‌ی کیج حضور دارد و او را رها نمی‌کند.

اگر سبک بصری منحصربفرد فیلم موج‌سوار وجود نداشت، خیلی از ایده‌های روایی خاصیت خودشان را از دست می‌دادند. رنگ‌های اغراق‌شده، استفاده از لنزهای واید و فیش‌آی، سبک موسیقی و حتی نحوه‌ی بکارگیری نقش پرندگان زمانی که حس می‌کنیم به نیکلاس کیج می‌خندند، همه‌اش قالبی هستند برای تاثیرگذاری بیشتر این روایت مالیخولیایی. سبک بصری جذاب این فیلم گرما و زیبایی سواحل استرالیا را به‌خوبی به بیننده انتقال می‌دهد عناصری که قوام‌دهنده‌ی دنیای آزاردهنده‌ی نیکلاس کیج هستند. فیلم موج‌سوار اثری جذاب در میان فیلم‌های منتشرشده در این چند ماه اخیر است که ارزش دو بار دیدن را دارد.

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها