«پیچ تند»؛یک درام روانشناسانه با موضوع اختلال اضطراب

پیچ تند یک درام روانشناسانه با موضوع اختلال اضطراب پس از سانحه است. فیلمی با کشمکش‌های درونی و بازی خوب بن فاستر.



درام‌های روانشناختی همیشه مخاطبان خود را پیدا می‌کنند. فیلم‌هایی که ایده‌های روانشناسی بخش مهمی از روایت‌شان است. فیلم پیچ تند هم درامی روانشناسانه با محوریت یک شخصیت اصلی است که درگیر وقایعی می‌شود و زندگی‌اش تحت تاثیر قرار می‌گیرد. این وقایع که ریشه‌ای روانشناختی دارند تبدیل به دستمایه‌ای برای روایت فیلم می‌شوند. فیلم‌هایی که متاثر از کشمکش‌های درونی ساخته می‌شوند، جهانی متفاوت را به روی مخاطب باز می‌کنند، مخاطب در این شرایط به جست‌وجوی چیزهایی می‌رود که شاید هیچگاه لمس‌شان نکرده است و همین تبدیل به سخت‌ترین کار ممکن برای کارگردان در پروسه‌ی تولید فیلم می‌شود.

این فیلم ایده‌ی خوبی دارد. می‌توانست خیلی بهتر از این‌ها خودش را پرداخت کند اما چنین اتفاقی نمی‌افتد. پیچ تند نمونه‌ی هدر رفته‌ی یک ایده‌ی اولیه‌ی خوب است. با اینحال بازی خوب بن فاستر خیلی جاها فیلم را سرپا نگه می‌دارد. از طرفی هم لحن فیلم خوب از آب درآمده است. این عنصر از ابتدا تا انتهای روایت یکدست حرکت می‌کند. لحن فیلم نه آنقدر تلخ است که مخاطب را ناامید کند و نه آنقدر خوشبینانه است که در تضاد با محتوای اثر باشد. این فیلم با توجه به ایده‌اش ارزش یکبار دیدن را دارد.
فیلم پیچ تند اثری روانشناسانه است که هسته‌ی مرکزی‌‌ آن وفادارانه نسبت به یک درام خانوادگی شکل گرفته است. این فیلم از عناصر ژانری متعددی استفاده می‌کند و سعی دارد داستانش را به بهترین شکل ممکن روایت کند. پیچ تند همانند سینمای ژانر وحشت آغاز می‌شود. جاش به‌همراه خانواده‌اش به یک خانه‌ی روستایی نقل مکان می‌کند، جائی که از شهر دور است. آن‌ها می‌خواهند که فرزندشان مکس آزادانه بازی کند. این خانه حکم همان خانه‌‌ی سینمای ژانر ترسناک را دارد، جائی که نطفه‌ی اتفاقات هولناکی را حمل می‌کند. شبی تایر ماشینی پنجره را می‌شکند و به داخل خانه‌ی جاش می‌افتد. آن شب رویاهای این خانواده به پایان می‌رسد و همه چیز فرو می‌پاشد. اتفاقی که موتور درام را روشن می‌کند و فیلم را به سمت مسیر اصلی هل می‌دهد.

چشم‌انداز خانه‌ی جاش روبه‌روی پیچ خطرناکی است که پتانسیل بسیار بالایی برای تصادف دارد. بعد از مرگ اولین قربانی در این پیچ زندگی جاش و خانواده‌اش تغییر می‌کند و به‌سمت فروپاشی می‌رود. پیچی که از خانه‌ی این خانواده هم می‌گذرد. جاش و همسرش هرگز نمی‌دانستند که بعد از نقل مکان به این خانه زندگی‌شان ازهم می‌پاشد. این تصادف‌ها پشت سر هم تکرار می‌شوند، مثل گردابی که هر لحظه جاش را بیشتر و بیشتر در کام خود فرو می‌کشد. جاش دچار اختلال پس از سانحه می‌شود و حالا دیگر به هیچ چیزی جز آن تصادف‌ها اهمیت نمی‌دهد.

جاش با این تصادف‌ها و مرگ‌ها وارد یک سیکل مخرب می‌شود، او دوست دارد که تصادف‌های بیشتری را ببیند. جاش کارش را از دست می‌دهد، چراکه تمام وقت خود را صرف آموزش‌های امدادرسانی می‌کند. جاش به خاطر این اتفاقات تلخ دچار فروپاشی روانی شده است و دست به رفتارهایی می‌زند که بقایش را تضمین کنند. او عطش این را دارد که کسی را نجات دهد. جاش دیگر نمی‌تواند شاهد مرگ یک نفر دیگر در پیچ جاده‌ی روبه‌روی خانه‌اش باشد. جاش بعد از این اتفاقات وارد یکسری کشمکش‌های روحی می‌شود، چالش‌هایی که او را به‌سمت فروپاشی‌های غیرقابل کنترلی می‌برند. اما این کشمکش‌ها تا چه اندازه توانسته‌اند در فیلم خودشان را نشان دهند؟


کشمکش‌های درونی همیشه مسیر پرچالشی برای کارگردان را رقم خواهند زد. چراکه فیلمساز مجبور است چیزهایی را به‌تصویر بکشد که قابل دیدن نیستند. شخصیت اصلی قصه در این فیلم باید با چیزهایی روبه‌رو شود که برای مخاطب قابل دیدن نخواهند بود. جاش با احساسات و تفکرات خودش در حال جنگ است اما این جنگ به‌تصویر کشیده نمی‌شود. به فیلم دقت کنید، چند بار کشمکش دراماتیکی برای جاش بوجود آمده است؟ به جز اینکه او منتظر است که تصادف تازه‌ای رخ دهد تا همانند قهرمانان به وسط میدان بپرد. اصلا جاش چرا حس قهرمانان را به خود می‌گیرد؟ چرا او بعد از این حوادث دچار فروپاشی می‌شود؟

هیچکدام از افراد خانواده‌اش چنین حسی را تجربه نمی‌کنند اما او وارد جریان این پیچ تند می‌شود. اصلا مشخص نیست که چرا شخصیت اصلی قصه اینقدر درگیر این ماجرا شده است. کشمکش‌ها و چالش‌ها آنقدری کم هستند که نمی‌توان به درون جاش نفوذ کرد. مخاطب راهی برای شناخت شخصیت اصلی پیدا نمی‌کند و برایش روشن نیست که چراکه او دچار وسواس نجات جان آدم‌هایی شده است که در این پیچ تند در حال از دست دادن جانشان هستند. فیلمساز در این فیلم یک مسیر فروپاشی را برایمان طراحی می‌کند، یک مسیر بدون جزئیات و پرداخت. پازلی از تبدیل شدن یک فرد سالم به فردی با اختلال اضطراب پس از سانحه. این پروسه نیاز به یک طراحی دقیق دراماتیکی دارد، اینکه ما بدانیم چگونه فردی به چنین بیماری دچار می‌شود.

جاش تا جائی پیش می‌رود که برنامه‌ی پسرش را مقصر مرگ یکی از آدم‌های این پیچ تند می‌داند. فروپاشی روانی شخصیت اصلی این قصه نیازمند مسیر روشنی است. مخاطب به این نیاز دارد که گام به گام با او همراه شود و علت رفتارهای جاش را بداند. این فیلم تنها یک نقطه عطف آنهم در انتهای پرده‌ی سوم دارد، زمانی است که همسر جاش خانه را ترک می‌کند. روایت پیچ تند تا لحظه‌‌ی این اتفاق خیلی تخت و تک بُعدی است، درواقع این اتفاق باید جائی در پرده‌ی دوم رخ می‌داد، جائی که جاش آزادی عمل بیشتری بدست می‌آورد و می‌توانست وارد کشمکش‌های عمیق‌تری شود.
از این نقطه عطف به بعد همه چیز به‌طرز عجیبی جذاب می‌شود. اول اینکه پیچ تند ایده‌های یک سینمای نوآر را به خود می‌گیرد. تصاویر ضدنور و نورپردازی‌های نوآری فضای جذابی را به‌وجود می‌آورند، یک فضاسازی بسیار ارزشمند که هم ریتم فیلم را بالا می‌برد و هم اینکه دنیای درونی شخصیت اصلی را به‌تصویر می‌کشد. از همه مهمتر اینکه بعد از فروش خانه همه چیز در شب و باران اتفاق می‌افتد. فیلم از لحاظ دراماتیکی به صحنه‌های بیشتری نظیر سر خوردن و ایده گرفتن جاش روی زمین خیس نیاز دارد. جاش در این پلان‌ها همه کاری انجام می‌دهد تابلو راهنمایی رانندگی را می‌برد، زمین بارانی را آب‌پاشی می‌کند، دیوار را برای دید بهتر خراب می‌کند و تا صبح بیدار می‌ماند.

گویی انقلابی برای فیلمنامه رخ داده است، فیلمی که تا دو پرده‌ی قبلی در تخت‌ترین شرایط ممکن پیش می‌رفت حالا به‌طرز عجیبی هم به خودش کشمکش و تعلیق اضافه می‌کند و هم اینکه پیچش‌های بیشتری به شخصیت‌پردازی جاش می‌افزاید. از طرفی دیگر هم همسر جاش ریچل، به بیماری وسواس مبتلاست. ریچل وسواس مراقبت از فرزندش را دارد. به هیچ چیز دیگری به‌جز پسرش فکر نمی‌کند. او جاش را از خود می‌راند تنها برای اینکه فکر می‌کند، احساس دلسوزی همسرش نسبت به قربانیان پیچ تند جلوی خانه‌شان باعث عدم‌ثبات زندگی فرزندش شده است. درواقع هرکدام از افراد این خانواده به‌نحو متفاوتی به این اتفاقات واکنش نشان می‌دهند.

همه‌ی افراد این خانه دچار اضطراب پس از سانحه هستند اما واکنش‌هایشان با یکدیگر متفاوت است، آنقدری متفاوت که زندگی‌شان را به‌سمت تعارضی بی‌پایان می‌کشاند. پیچ تند اگر به‌درستی کنش‌ها و واکنش‌های خوبی را خلق می‌کرد، می‌توانست به‌عنوان اثری خوب، خودش را در میان فیلم‌های روانشناسانه معرفی کند. این فیلم روایتی است درباره‌ی اضطراب و واکنش‌های متفاوتی که انسان‌ها در برابر مسائل یکسان انجام می‌دهند. جاش و ریچل هرکدام بواسطه‌ی تفاوت‌های شخصیتی‌شان به‌نحوی با این موضوع برخورد می‌کنند. همانطور که در ابتدای این مطلب نیز گفتم پیچ تند ایده‌ی خوبی دارد، به‌درستی میان پیچ خطرناک یک جاده و یک زندگی عاشقانه از لحاظ استعاری پل می‌زند اما همه‌ی اینها را نمی‌تواند وارد مسیر پرداخت کند.

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

اشتراک در
اطلاع از
0 نظرات
قدیمی‌ترین
تازه‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها