نخستین تجربه کارگردانی محمدابراهیم عزیزی با عنوان «بازی را بکش» سراغ سوژهای جنجالی رفته؛ افشاگری از فساد و شرطبندی در فوتبال. اما فیلم با وجود شروعی کنجکاویبرانگیز، در مسیر روایت، اسیر ضعف فیلمنامه و اجرای معمولی شده است.
فیلم «بازی را بکش» که این روزها روی پرده سینماهاست، نخستین فیلم بلند محمدابراهیم عزیزی در مقام کارگردان است. فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و روایتگر زندگی موسی، فوتبالیستی بازنشسته از یکی از شهرهای شمالی کشور است که در پی مرگ مرموز برادرش در جریان یک سانحه ورزشی، به دل مناسبات پنهان و فساد پشت پرده فوتبال ایران کشیده میشود.
عزیزی در نخستین تجربه سینماییاش با انتخاب سوژهای حساس و کمتر دستخورده، تلاش کرده تا از چارچوب فیلمهای ورزشی فراتر برود و به یکی از پنهانترین لایههای فوتبال، یعنی شرطبندی و زدوبندهای پشت پرده بپردازد. این انتخاب به خودی خود جسورانه و قابل تحسین است، بهخصوص در شرایطی که سینمای ایران کمتر به چنین مضامینی نزدیک شده است.
اما نقطه قوت فیلم، جایی در ابتدای مسیر باقی میماند. فیلمنامه بهعنوان ستون فقرات اثر، نتوانسته از ظرفیت داستان واقعی بهرهبرداری دراماتیک مناسبی کند. روایت کشدار، پراکنده و پر از توضیحات زائد، باعث شده تا هیجان اولیه فیلم به مرور جای خود را به خستگی مخاطب بدهد. ماجراهای فرعی، بدون گرهافکنی مؤثر، صرفاً به طول فیلم اضافه کردهاند.
در بخش اجرا نیز «بازی را بکش» حرف تازهای برای گفتن ندارد. محسن کیایی در نقش موسی، بازیای در همان حالوهوای همیشگیاش ارائه میدهد و هدی زینالعابدین نیز تکرار نقشهایی مشابه در کارنامهاش را به نمایش میگذارد. کارگردانی هم با وجود سوژه ملتهب فیلم، نتوانسته فضایی ملتهب و پرتنش خلق کند.
شخصیت موسی، که بهتنهایی در مقابل یک ساختار فاسد ایستاده، میتوانست به قهرمانی چندلایه و اثرگذار بدل شود. اما این تنهایی، نه در میزانسنها و نه در پرداخت شخصیت، به درستی بازتاب پیدا نمیکند و باورپذیری آن با تردید همراه است.
در مجموع، «بازی را بکش» فیلمی است که میتوانست به اثری جنجالی و جریانساز در سینمای اجتماعی ایران تبدیل شود، اما ضعف در نگارش و اجرای محافظهکارانه، آن را در حد یک تجربه خام و ناتمام نگه داشته است.