فیلم تجربی و غیرمعمول «زبان جهانی» ساخته متیو رنکین، با دیالوگهایی به زبان فارسی، کمدی ابزورد و روایتهایی پراکنده، تصویری عجیب اما خلاقانه از تلاقی فرهنگها ارائه میدهد؛ اثری جسورانه که مرزهای زبانی، مکانی و سینمایی را درهم میریزد.
کارگردان آثار نامتعارف، «متیو رنکین»، با کمدی ابزورد و عجیبوغریب خود به نام «زبان جهانی»، بار دیگر شهرتش را در فیلمسازی غیرمعمول تثبیت میکند. این اثر آزمایشی و خاص از همان ابتدا با استقبال منتقدان روبهرو شد: جایزه محبوبترین فیلم از نگاه تماشاگران را در جشنواره کن دریافت کرد و بهعنوان نماینده کانادا در بخش «بهترین فیلم بینالمللی» جوایز اسکار معرفی شد.
و البته برای مخاطبان ایرانی هم جذابیتهای پرشماری داشت، چرا که نویسندگان و بازیگران فیلم ایرانی هستند و بخش عمدهای از دیالوگهای فیلم هم به زبان شیرین فارسی است!
با وجود خلاقیت بالا و اجرای هوشمندانه، فیلم تجربهای پر فراز و نشیب و گاه گیجکننده است؛ به همان اندازه که شوخطبع و سرگرمکننده است، چالشبرانگیز نیز هست. رنکین خودش گفته که در این فیلم تلاش کرده «جهان را از زاویهای جدید نگاه کند»؛ دیدگاهی منحصربهفرد که شاید مخاطب را به سختی با خود همراه کند.
فیلم با ترکیب غیرمنتظرهای از مکانها، افراد، فرهنگها و زبانها آغاز میشود. با اینکه داستان در نسخهای خیالی از شهر انگلیسیزبان وینیپگ (زادگاه کارگردان) روایت میشود، تمام دیالوگها به زبان فارسی یا فرانسوی است.
این فضای نیمهواقعی و نیمهخیالی، جامعهای ساختگی را نشان میدهد که در آن بخش مرکزی کانادا، ترکیبی از فرهنگ کانادایی و ایرانیست که با فرمی کاملا تصادفی و غیرمنطقی در هم تنیده شدهاند. هم گفتوگوها و هم تابلوهای نوشتاری در فیلم به فارسی هستند (با زیرنویس و گاهی ترجمههای تصویری)، و هنجارهای فرهنگی با هم تلاقی پیدا میکنند؛ گاهی خندهدار، گاهی عجیب، و اغلب جالبتوجه.
فیلم با صحنهای آغاز میشود که در آن بچهها درباره شغلهای آیندهشان خیالپردازی میکنند (و بعضی از آن رؤیاها بعدها در داستان محقق میشوند). از آنجا به بعد، مجموعهای از داستانهای کوچک روایت میشوند که در ابتدا پراکنده بهنظر میرسند، اما در بخش پایانی فیلم به یکدیگر پیوند میخورند.
در یکی از این خردهداستانها، چند کودک اسکناسی را که در یخ گیر کرده پیدا میکنند و دنبال راهی برای بیرون آوردن آن میگردند. در داستانی دیگر، کارمندی (با بازی خود کارگردان) از کارش استعفا میدهد و برای دیدار با مادر سالمندش به وینیپگ بازمیگردد. در سویی دیگر، یک پدر جوان (با بازی پیروز نعمتی) تورهای راهنمایی شهری در وینیپگ برگزار میکند، آنهم برای مکانهایی کاملا پیشپاافتاده و بیاهمیت.
شخصیتهای این داستانها بهتدریج راهی به سوی هم پیدا میکنند، و تلاشهایشان، همراه با برخوردهایی که در مسیر تجربه میکنند، پیامی غیرمستقیم اما تأثیرگذار درباره جامعه، ارتباط انسانی و اشتراکات میان آدمها ارائه میدهد.
رویکرد ضدجریان رنکین به زبان سینما یکی از دلایل حمایت جدی علاقهمندان فیلم از اوست. «زبان جهانی» یک لایه دوم دارد که ارجاعاتی است به منابع الهام رنکین: از سینمای مدرن ایران گرفته تا فیلمساز ابسوردی مثل گای مدین و حتی معماری بروتالیستی. او دائما با زبان سینما بازی میکند و قواعد مرسوم آن را به چالش میکشد.
برای مثال، او بارها از قاببندیهای غیرمرسوم استفاده میکند؛ گاهی تمرکز دوربین را از چهره شخصیتها برمیدارد و به ساختمانهای کسلکننده و بیروح معطوف میکند. یا گاهی بهعمد به مخاطب یادآوری میکند که این یک فیلم است، با جلوههایی که در حالت عادی باید پنهان بمانند، ولی در اینجا عمدا دیده میشوند.
یکی از صحنههایی که توجه زیادی از سینمادوستان جلب کرد، سکانس ادارهای است که با شکستن صریح قاعده معروف زاویه ۱۸۰ درجه، فضایی غریب و غیرواقعی ایجاد میکند.
فیلم در اصل یک کمدی است؛ حتی اگر با حالتی بسیار جدی (deadpan) روایت شود. بخش زیادی از شوخیهای فیلم از تضادهای فرهنگی و ترکیبهای بیربط شکل میگیرند.
مثلا در صحنهای، زنجیره فروشگاههای قهوه تیم هورتونز همچنان با رنگها و تابلوهای آشنا ظاهر میشود، ولی به جای دستگاه قهوه، سماور دارد! در جایی دیگر، دو مسافر اتوبوس با حالتی رؤیایی شعری عاشقانه به زبان فارسی میخوانند، ولی زیرنویسها نشان میدهد که در واقع دارند متن یک ترانه پاپ دهه ۶۰ میلادی را بازگو میکنند.
رنکین این موقعیتها را «ترکیب کدها» توصیف میکند؛ جایی که دو فضای فرهنگی مثل دایرههای یک دیاگرام ون، روی هم میافتند. خودش اعتراف میکند که بعضی ترکیبها کاملا غیرمنطقیاند، ولی میگوید: «این همون جهانه. جهان پره از این تقاطعهای عجیب.»
شوخطبعی بیشتر فیلم از تمایل رنکین به خلق موقعیتهای عجیب و غریب ناشی میشود؛ جایی که در وینیپگ خیالی او، دلبستگی عجیبی به بوقلمونها دیده میشود؛ چه به عنوان غذا و چه به عنوان حیوانی وحشی! همچنین در موقعیتهای اجتماعی مختلف، دستمال کاغذی (کلینکس) جایگاهی غیرمنتظره و اغراقشده پیدا میکند. شخصیتهای رنگارنگ و نامعمول – حتی در صحنههایی که ظاهرا کماهمیتاند – فضای فیلم را پُر از غافلگیری میکنند.
این رویکرد، اگرچه عجیب به نظر میرسد، اما بهطرز شگفتآوری خوب عمل میکند؛ به شرطی که تماشاگر توقعات معمولش را کنار بگذارد و دنیای خیالی فیلم را با منطق خاص خودش بپذیرد. با این حال، تلاشهای رنکین گاهی در اثر محتوای پیچیده و مبهم فیلم کمرنگ میشوند؛ اما در نهایت، کمدی خاص و مضمون انسانی تأثیرگذار اثر، بر رمزآلود بودن روایت غلبه میکند.