متاسفانه تلویزیون سرمایههایی را که خودش خلق کرده بود، فراموش کرده است.استفاده نکردن از چهرههایی که یک زمانی خودشان آنها را سرمایهگذاری و مطرح کردهاند، بهنوعی یک سرمایهسوزی بزرگ است.
در روزگاری نهچندان دور، تلویزیون هر نوروز و رمضان با قصههایی تازه و چهرههایی آشنا، لبخند بر لب مخاطبان میآورد. درحقیقت سریالهای نوروزی سالها در دل فرهنگ عمومی ما جا خوش کرده بودند و مثل یک رسم خانوادگی همه را در شبهای تعطیلات دور هم جمع میکردند. مخاطبان با اشتیاق منتظر میماندند تا ببینند نوروز امسال، قرار است چه سریالهایی را کنار یکدیگر به تماشا بنشینند. اما چند سالی است که تلویزیون دیگر نتوانسته آنچنان که باید و شاید رضایت مخاطبان را جلب کند. سریالها رنگ باختهاند، چهرهها فراموش شدهاند و قاب کوچک دیگر آن جادوی گذشته را ندارد. سریالهایی که زمانی قادر بودند بینندگان را در تمام طول تعطیلات نوروزی پای تلویزیون نگاه دارند و تجربههای ماندگاری برای بینندگان خلق کنند، اکنون با چالشهایی جدی در جلب توجه و حفظ مخاطب مواجهاند.
برای بررسی این تغییر و مرور خاطرات درخشان سریالهای نوروزی به سراغ یکی از چهرههای خاطرهانگیز این حوزه امیر غفارمنش، صداپیشه، بازیگر و کارگردانی که نامش با سریالهای موفق دهههای گذشته چون«خوشنشینها»، «روزگار خوش حبیب آقا»، «چک برگشتی»، «راه در رو»، «سال خوش» و … گره خورده است؛ رفته و با او به گفتوگو نشستیم.
امیر غفارمنش از جمله چهرههایی است که حضورش در سریالهای مناسبتی همیشه نویدبخش لحظاتی شیرین و دوستداشتنی بوده است. حالا اما چند سالی است که جای او در این آثار خالی است. در ادامه این گفتوگو را از نظر میگذرانید:
من قطعا همکاران و مدیران را زیر سوال نمیبرم و ترجیح میدهم وارد فاز انتقادی نشوم. البته که خیلی از بازیگرها هم عوض شدند اما بگذارید به حساب این که دستمزد بازی من بالاست و نمیتوانند دستمزدم را بدهند!
بله سریال «خوشنام» کار خوبی بود. هم فیلمنامه خوبی داشت و هم کارگردانیاش حرفهای بود. یک کار تمیز و آبرومند بود که ارزش بازی کردن داشت. من هم وقتی دیدم کیفیت کار بالاست با دل و جان قبول کردم که در آن بازی کنم.
متاسفانه تلویزیون سرمایههایی را که خودش خلق کرده بود، فراموش کرده است. درحالیکه کج سلیقگی و استفاده نکردن از چهرههایی که یک زمانی خودشان آنها را سرمایهگذاری و مطرح کردهاند، بهنوعی یک سرمایهسوزی بزرگ است. مدیران امروز به جای اینکه از این افراد بهره بگیرند آنها را رها کردهاند. نتیجهاش هم مشخص است، سریالها افت کردهاند و مردم هنوز هم سریالهایی مثل «دردسرهای عظیم» را با علاقه از شبکه «آی فیلم» تماشا میکنند. کلا آمارها هم میگویند که شبکه آی فیلم که تکرار سریالها را پخش میکند، با اقبال بسیار مخاطبان همراه است.
من هم حرفم همین است، چرا ساختار سریالهای آن موقع خوب بوده و الان ضعیف است؟
آزادی و بودجه بیشتر. در آن دوران این دو عامل کلیدی وجود داشت؛ آزادی عمل بیشتر و بودجه کافی. مدیران هوشمندی مثل آقای پورمحمدی که به عقیده من در دوران خودش یکی از نوابغ تلویزیون بود، در تلویزیون حضور داشتند که واقعا درک درستی از ذائقه مخاطب داشتند. وقتی متوجه میشدند که یک سریال با مخاطب ارتباط برقرار کرده، از آن حمایت میکردند و ادامهاش را سفارش میدادند. مثلا وقتی سریال «دردسرهای عظیم» موفق شد، گفتند قسمت دوم آن را هم بسازید، بودجهاش را افزایش میدهیم. یا سریال «خوشنشینها» را مردم دوست داشتهاند، در ادامه سریال «راه در رو» را برای ما بسازید، ما پشتیبانی میکنیم. یا مثلا «ساعت خوش» را ساختید این همه بازخورد خوب داشته، ادامه بدهید. «سال خوش» را برای ما بسازید. درواقع سرمایههایی که خودشان بالا میآوردند را، خرج میکردند. از دست نمیدادند، رهایشان نمیکردند. این نگاه نتیجهمحور مهمترین اتفاق و بهنظرم رمز موفقیت تلویزیون در آن دوران بود. از طرفی این نکته فقط هنری نیست، اقتصادی هم هست چون وقتی یک برنامه موفق و پربیننده باشد آگهیهای تبلیغاتی میگیرد و خودش هزینهها را جبران میکند. اما متاسفانه دیگر این تفکر معاش نیست. امروز نه نگاه اقتصادی وجود دارد نه نگاه هنری نه حتی نگاه سیاسیاجتماعی.
دقیقا. مثلا اگر خیلی ساده بخواهم حرف بزنم، محمد کاسبی نمک خالی است و چهقدر زیبا در سریالهای «خوش رکاب» و «خوشنشینها» بازی کرد. الان کجاست؟ او که زنده است، پس چرا نیست؟ و این همان سرمایهسوزی است که ابتدای صحبتمان عرض کردم.
بله، نه تنها پربیننده خواهد بود بلکه هزینههایش هم درمیآید. اگر دستمزد یا بهقولی بودجه برخی برنامهها بالاست، از آنطرف درآمدی که از تبلیغات وسط آن سریال یا برنامه درمیآید چندین برابر دستمزد و بودجه ساخت خود برنامه است. این مشکل، مشکل سلیقه و نگاه است. درواقع ما اختلاف سلیقه و نگاه داریم که از این افراد استفاده نمیشود وگرنه همه میدانند که آن بودجهها و هزینهها برمیگردد. مثلا میگویند ما پول نداریم و نمیتوانیم مثل عربستان، رونالدو را بیاوریم. درحالیکه کریستین رونالدو در برابرش برای آن باشگاه درآمد میآورد. در مورد هنر هم همینطور است، وقتی یک هنرمند، حرفهای، توانمند و محبوب است و برنامهاش مخاطب بالایی دارد، طبیعتا با آن اندازه از بیننده و آگهی و… هزینهای که صرف تولید اثرش شده، برمیگردد.
حتما عوامل مختلف موثر است و از همه مهمتر فیلمنامه. ما نویسندگان قوی نداریم یا اگر هم داریم، کمتر از آنها استفاده میشود. بدون متن خوب هیچ بازیگری نمیتواند معجزه کند. فیلمنامه، اساس و بنیاد یک سریال خوب است و ما درحالحاضر اصلا متن خوب نداریم. اول باید این مورد حل شود تا به بقیه کاستیها و فرصت سوزیها برسیم.
مردم با داستانهایی ارتباط برقرار میکنند که از دل خودشان باشد. سریالهایی مثل «خانه به دوش»، «متهم گریخت» یا «خوشنشینها» به طبقه متوسط رو به پایین میپرداختند. این قشر بیشترین مخاطب را دارد و درد آنها، درد مردم است. وقتی سریال وارد طبقه مرفه و سانتیمانتال میشود دیگر برای توده مردم جذابیتی ندارد چون آن فضا، واقعیت زندگی روزمرهشان نیست. درحقیقت درصد پایینی از جامعه سانتیمانتالیسم هستند و از طبقه خیلی مرفه هستند، درد آنها خیلی درد مردم نیست. سریالهای پرمخاطب امروز تلویزیون که به صورت اپیزود هر سال یا هر چند سال یکبار تکرار میشوند هم حائز این ویژگیها هستند. به بیان دیگر این قصه است که باید مخاطب را بگیرد و بعد صمیمیت بازیگران و کارگردانی و…
«خوشنشینها». سریال «خوشنشینها» یکی از شیرینترین تجربههای من بود. هم تیم خوبی داشت و هم بازخورد مردم نسبت به آن عالی بود. هنوز هم دلم برای روزهای ضبط آن تنگ میشود.
سیروس مقدم، سعید آقاخانی، رضا عطاران و مهران مدیری. بهنظرم همچنان جزو ستونهای خلاق این حوزه هستند که بلدند مردم را بخندانند و همزمان به فکر ببرند. کارشان را بلدند و تاثیرگذارند و مهمتر از همه اینکه با مردم ارتباط دارند.
سریالسازهایمان کارشان را بلدند، کارشان را انجام میدهند. مدیران باید از آنها استفاده کنند. تلویزیون باید از این افراد باتجربه بهره بگیرد. آنها که کارشان را بلدند نهایتا در پلتفرم فعالیت میکنند. وقتی به پلتفرم میروند یعنی چه؟ یعنی اینکه هم بودجه و هم کجسلیقگی باعث میشود که به آن سمت بروند وگرنه اگر تلویزیون همان آزادی و همان بودجه پلتفرم را بدهد خب تلویزیون هم میشود همان پلتفرم با سریالهای جذابی که نسبت به سریالهای تلویزیونی ده برابر بیننده دارد. به طور کلی من معتقدم که باید نگاهمان را شخم بزنیم. نگاهمان، ایدئولوژیمان، مدیریتهایمان، تلویزیونمان، فوتبالمان، سینمایمان، تئاترمان و … باید شخم بخورند. تغییر چیز بسیار جذابی است.
بله من در سال نود و چهار یک سریال پنجاه و هفت قسمتی برای شبکه نسیم ساختم به نام «دست نزن جیزه» که اتفاقا بازخورد بسیار خوبی گرفت و پربیننده بود. یک حرکت نو بود که خودم هم دوستش داشتم اما ادامه ساخت آن به دلیل نبود بودجه اتفاق نیفتاد. البته چند طرح بسیار قوی دارم که احساس میکنم میتوانند بیننده را جذب کنند، اگر بودجهشان فراهم شود.
امیدوارم شرایطی پیش بیاید که تلویزیون از همه استعدادها بهره ببرد و میبینید که در آن صورت از پلتفرمها جلو خواهد زد.
ندا روزبه