کوچه ژاپنیها با همه ضعفها و قوتهایش، تلاشی برای احیای سینمای خیابانی و ملودرامهای تلخ این چنینی به حساب میآید که میتواند برخلاف اکران عمومی، نظر مثبت مخاطبان علاقمند این سینما را به خود جلب کند.
آدمهای تکافتاده و تنها، شخصیتهای جذابی برای به تصویر کشیدن روی پرده نقرهای سینما به حساب میآیند که نمونههای زیادی نیز در سینمای ایران دارند. از ساختههای مسعود کیمیایی، امیر نادری و فریدون گله تا فیلمسازان متاخری همچون: حمید نعمتالله و نیز جوانترهایی مثل امیرحسین ثقفی که تقریبا همگی آنها از المانهای مشترکی بهره گرفتهاند. از طرف دیگر، به زیر شاخهای مستقل و کمهزینه به نام سینمای خیابانی منجر شده که بعدها در سینمای ایران کمرنگ شده و در سالهای اخیر به تک و توکی فیلم سینمایی ختم شده است. فیلم کوچه ژاپنیها ساخته امیرحسین ثقفی یکی از همین دسته آثار است که تابستان امسال روی پرده رفت و به تازگی اکران آنلاین شده است.
کوچه ژاپنیها شروعی پرتنش با محوریت انتقال یک زندانی مبتلا به بیماری روانی از شیراز به تهران جهت بستری شدن داشته و در ۱۰ دقیقه نخست، اطلاعاتی درباره قهرمان خود (ابراهیم) به تماشاگر میدهد. مهمترین آن هم زندانی شدن او به جرم قتل همسر است که البته تا پایان فیلم هم هیچ اشارهای به دلیل آن نمیشود. فرار او از چنگ مامور پلیس، نقطه عطف نخست فیلمنامه را رقم زده و موتور حرکت قصه را روشن میکند. رفتن او به خانه خواهرش، برای تماشاگر حکم تنفس داشته و فضا را برای ورود به یک ساعت پرتنش آماده میکند. عزم ابراهیم برای پیدا کردن دخترش مینا که تنها دلیل او برای فرار از زندان به حساب میآید، او را به جاهای مختلفی میکشاند. آرایشگاهی که مینا در آن کار میکرده، منزل نخست به حساب میآید که سرانجام او را به دوست صمیمی دخترش پروانه میرساند.
مواجهه ابراهیم با مینا، بخشی کلیدی از قصه به حساب میآید که سرخوردگیهای قهرمان را به اوج رسانده و قصه را به نقطه عطف دوم میرساند. جایی که او اسلحه دولول خریده و به پیشنهاد مینا به یک پاککننده تمام عیار تبدیل میشود. کوچه ژاپنیها هر چه پیشتر میرود، شباهتهای بیشتری به مدل سینمای خیابانی دهه پنجاه و به ویژه فیلم کندو پیدا میکند. یک داستان فرعی هم با محوریت مردی ثروتمند به نام محمود و اطرافیانش شکل گرفته که زندگی مینا و پروانه نیز به نوعی به آنها گره خورده است. تیپهایی تکراری و کلیشه شده که وظیفهشان به اوج جنون رساندن ابراهیم بوده و اطلاعات چندانی هم دربارهشان به تماشاگر داده نمیشود. لاغر بودن فیلمنامه، یکی از نقاط ضعف کوچه ژاپنیها به حساب میآید که ثقفی تلاش کرده در دکوپاژ و با یک ساختار بصری متفاوت آن را بپوشاند. با همه اینها، خود ابراهیم به عنوان قهرمان تنها و به ته خط رسیده و با وجود تاریک و روشنیهای دروناش، نسبتا خوب از کاردرآمده و تا حدودی تماشاگر را به سمت خود میکشاند. در نقطه مقابل، مینا از یک تیپ کلیشهای فراتر نرفته و واکنش پایانیاش نیز تناسبی با آنچه که ثقفی از او ساخته، ندارد. پروانه هم کپی کمرنگی از زن اغواگر سینمای نوآر است که ابراهیم را در مسیر انتقام قرار میدهد.
امیرحسین ثقفی از نخستین فیلم خود یعنی مرگ کسب و کار من است، علاقه خود به سینمایی متکی بر شخصیتهای تکافتاده و عبوس را نشان داده و سلیقه بصری خود را به رخ کشیده است. کوچه ژاپنیها به نوعی ادامه منطقی کارنامه سینمایی او به حساب میآید. با این تفاوت که ریتم و ضرباهنگ تندتری داشته و ادای دین تمام عیاری به کندوی فریدون گله محسوب میشود. تا جایی که در سکانسهای پایانی از موسیقی مشهور همان فیلم بهره گرفته و ابراهیم را در آن جایگاه قرار میدهد. در عین حال، ثقفی از برخی عناصر به عنوان موتیف بهره گرفته که مهمترینش حضور کودکان و نوجوانها در بطن فضای خشن فیلم است. از خواهر پروانه و دختربچه همراه رسول اسلحهفروش گرفته تا پسر کم سن و سالی که در کتک زدن ابراهیم شرکت میکند. استفاده از فیلمبرداری سیاه و سفید نیز به جذابتر شدن کار و بالا رفتن وجوه بصری آن کمک کرده و رنگ و بوی خاصی به فیلم بخشیده است. در فیلمهایی از جنس کوچه ژاپنیها، بازیگر نقش اول اهمیتی فوقالعاده در کیفیت نهایی فیلم دارد که این اتفاق در این فیلم هم رقم خورده است. مجید مظفری با وجود آن که به لحاظ سنی تفاوتهایی با نقش دارد اما کاملا به قامت آن نشسته و فوقالعاده ظاهر شده است. به ویژه در سکانس ملاقات او با مینا که تمام تمرکز خود را روی چشمانش گذاشته و سکانس درخشانی را در کنار دخترش نیکی مظفری خلق کرده است.
کوچه ژاپنیها با همه ضعفها و قوتهایش، تلاشی برای احیای سینمای خیابانی و ملودرامهای تلخ این چنینی به حساب میآید که میتواند برخلاف اکران عمومی، نظر مثبت مخاطبان علاقمند این سینما را به خود جلب کند.