مسیر روایی تاسیان در این چند قسمت و به بهانه روابط عاشقانه امیر و شیرین وارد فاز جدیدی شده و به نام روابط عاشقانه، در حال بازنمایی از تصویری تکاندهنده از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور در آن سالها است.
تاسیان از قسمتهای اخیر خود، گویا تازه شروع شده و مفهوم و مضمون اصلی خود را پیدا و به تصویر میکشد: «تاسیان یک واژه گیلکی است که معنای غم و اندوه ویران کننده به دلیل نبودن و یا دور بودن از کسی است و بیشتر گیلانیها برای افرادی استفاده میکنند که عاشق و دلبسته شخصی هستند و آن شخص فوت کرده و یا از او دور است یا قادر به دیدن او نیست که بیشتر برای روابط عاشقانه به کار گرفته میشود و فرد مورد نظر حوصله انجام هیچ کاری به خاطر دوری از یارش را ندارد.» قسمت هشتم سریال نیز از مهمترین اپیزودهای این مجموعه پربیننده است جایی که عمو منوچهر با بازی رضا بهبودی خودکشی میکند.
مسیر روایی تاسیان در این چند قسمت و به بهانه روابط عاشقانه امیر و شیرین وارد فاز جدیدی شده و به نام روابط عاشقانه، در حال بازنمایی از تصویری تکاندهنده از سالهای منتهی به انقلاب ۵۷ و اوضاع سیاسی اجتماعی کشور در آن سالها است. جو سنگین امنیتی و فشارهای غیرانسانی ساواک به عنوان یکی از منفورترین نهادهای امنیتی ایران، به خوبی در سریال بازنمایی شده و قسمت هشتم با ورود قلدرمابانه ساواک به کارخانه جمشید نجات، پیداکردن اعلامیهها در انبار شرکت و در نهایت شناسایی منوچهر به عنوان یک تودهای و خودکشی آن وارد فاز به اصطلاح تاسیانی میشود…
در گذشت نابهنگام یکی از سمپاتترین شخصیتهای سریال که به تازگی و در قسمت گذشته شاهد رابطه عاشقانه او با همسرش هما و به بهانه سالگرد ازدواجشان بودیم، در وهله اول یک شوک بزرگ به مخاطبان است و آنها را گویی در غم از دست دادن این شخصیت مهم و البته دوستداشتنی شریک میکند! رضا بهبودی در یکی از بهترین نقشآفرینیهایش، نقش مرد میانسالی به نام منوچهر را بازی کرد که عرق و علاقهاش به سیاست بر کسی پوشیده نیست اما گویی بین اعتقادات کمونیستی و همسر و خانوادهاش گیر میکند و انگار خودکشی نابهنگام آن پایانی است بر این بن بست میان اعتقادات سیاسی و ایدئولوژیک و زندگی شخصی و عاطفیاش.
از سوی دیگر، بعد از فوت منوچهر و دستگیری جمشید، قرار است شیرین وظیفه اطلاعرسانی خبر فوت منوچهر را به همسرش هما و دختر و پسرش مریم و آرش برعهده گیرد و در اینجا نیز سکانسهای تکاندهنده ملاقات شیرین و هما و همچنین تشنج مریم که خبر درگذشت پدرش را شنیده از تکاندهندهترین لحظات سریال در این ۸ قسمت اخیر آن بوده است. این حال و هوا گویی تازه شروع شده و این غم و غصه تاسیانی و درگیرکننده، انگار قرار است در ادامه سریال نیز تداوم داشته باشد.
نمیتوان از تاسیان نوشت و از بازی درخشان بازیگران آن تمجید نکرد. سریال تاسیان سریال بیعیب و نقصی نیست و این فقدان و کمبودها هم در کارگردانی و هم در سناریوی تینا پاکروان قابل رویت و ردیابی است اما همچنان چند شاخص مهم درباره سریال آن را دیدنی و قابل پیشنهاد میکند: نخست فضای عاشقانه و تصویرسازی است که پاکروان در جایگاه فیلمساز سعی کرده آن را خلق کند و تاحدزیادی توانسته لحظات عاشقانه تاثیرگذار و تصویرسازی جالبی از ایران زمان پهلوی ارائه دهد. در وهله دوم باید به بازیهای سریال اشاره کرد که به مدد حضور تینا پاکروان، شاهد بازیهای یکدست و همراهکنندهای هستیم به نحوی که به سختی میشود یک بازیگر ضعیف یا بازی تصنعی از بازیگران آن مثال زد. بابک حمیدیان در نقش جشمید نجات شاید گل سر سبد این گروه باشد چرا که حمیدیان تا به حال چنین نقش و فرد مسنی را بازی نکرده و جزئیات کلامی و شخصیتپردازی او جذاب و تماشاگر پسند از آب درآمده است.
هوتن شکیبا همچنان در نقش جوان عاشقپیشه، انتخاب اول فیلمسازان ایرانی است و صابر ابر نیز نقشآفرینی جدید و جذابی ارائه داده است. مهسا حجازی هر چند در «افعی تهران» معرفی شد اما در «تاسیان» به عنوان پدیده بازیگری این سالهای سینما و نمایشخانگی ایران، تمجید و تحسینهای زیادی را برانگیخته است. پانتهآ پناهیها مثل همیشه خوب و باورپذیر است و مهران مدیری نیز گویا بهترین گزینه برای انتخاب یک استاد دانشگاه سیاسی و مرموز محسوب میشود. شهرام قائدی در نقش سرکارگر، امیرحسین صدیق در نقش رئیس چاپخانه، مجید یوسفی در نقش برادر امیر و امیرحسین آرمان در نقش احمدرضا احمدی نویسنده فقید تازه درگذشته، شخصیتهای به یادماندنی و جذابی را ارائه دادند.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است