گان چه در سهگانه نگهبانان کهکشان و چه در فیلم جوخه انتحاری از یک الگو تقریبا مشابه پیروی کرد و همین موضوع باعث شد تا این احساس را داشته باشم که گان قرار است دوباره فرمول برنده خود را ارائه کند.
بهتازگی پخش فصل اول انیمیشن کماندوهای هیولایی به پایان رسیده است؛ اثری که شروع کننده دنیای جدید دی سی است که شخص جیمز گان، معمار جدید DC ماموریت تولید آن را بر عهده داشته است. این انیمیشن درواقع نسخه متفاوتی از گروه جوخه انتحاری است که اینبار تمرکز کامل آن روی گروهی از هیولاها است که ماموریتی مرگبار دریافت میکنند تا جان یک شاهزاده در یک کشور در حال جنگ و پر از رمز و راز را نجات دهند، اما ظاهرا همهچیز آنطور که تصور میشود نیست. از همان ابتدا نگرانیهایی در مورد این انیمیشن داشتم؛ در هر حال جیمز گان در کارهای اخیر خود بارها خود را تکرار کرده است.
گان چه در سهگانه نگهبانان کهکشان و چه در فیلم جوخه انتحاری و سریال Peacemaker از یک الگو تقریبا مشابه پیروی کرد و همین موضوع بهخصوص با شروع اتفاقات انیمیشن Creature Commandos باعث شد تا این احساس را داشته باشم که گان قرار است دوباره فرمول برنده خود را ارائه کند. میتوان گفت انیمیشن تا حد زیادی هم این موضوع را اثبات میکند و دوباره شاهد تمرکز روی شخصیتهای کمتر شناخته شده هستیم که در ظاهر چندان مناسب تبدیل شدن به یک تیم و انجام کار تیمی نیستند.
حالا این وسط صحنههای کمدی و پخش آهنگهای کلاسیک بههمراه نمایش گذشته شخصیتها را هم اضافه کنیم. درواقعیت هم انیمیشن تقریبا نسخه بهروز شده کارهای قبلی گان است، اما رفتهرفته خود گان هم انگار متوجه شده است فرمول او میتواند تغییراتی هم داشته باشد. خوشبختانه انیمیشن قرار نیست راه پیسمیکر را دنبال کند و با اینکه شباهتهایی به روند کلی فیلم The Suicide Squad در مورد تهدید و شخصیت شرور خود دارد، اما درنهایت اثری نسبتا متفاوت با کارهای گذشته گان محسوب میشود.
سریال پس از شروعی که دارد کم کم بهخوبی باعث میشود بیننده شک کند چه کسی در سریال در حال گفتن حقیقت است و راز اصلی پشت ماجرا چیست. اما انیمیشن کماندوهای هیولایی چگونه توانسته است کمی فراتر از یک اثر سرگرم کننده عمل کند؟ درست است که نمایش گذشته شخصیتها بخشی از ویژگی آثار جیمز گان است، اما او در این انیمیشن از این فرصت بهخوبی استفاده کرده است و در هر قسمت به گذشته یک شخصیت میپردازد. نمایش این گذشته باعث میشود تا شاهد ارائه دیدی انسانیتر از هیولاهای سریال باشیم و صرفا آنها را موجودات بیاحساس مشاهده نکنیم.
درست است که برخی از شخصیتها به خواست خود به چنین سرنوشتی دچار شدند، اما گروهی سرگذشت تلختر و تاثیرگذارتری دارند. این موضوع هم کمک زیادی به شخصیتهای انیمیشن کرده است و هم اینکه باعث میشود داستان کشش بهتری داشته باشد. درست است که زمان هر قسمت ۲۰ تا ۲۵ دقیقه است، اما گنجاندن چنین صحنههایی باعث میشود که صرفا شاهد بخشهای اضافه و نهچندان جذاب به انیمیشن نباشیم که صرفا زمان آن را پر کرده باشند. صد البته این بخش برای هر شخصیت بالا و پایین دارد و نمیتوان گفت تاثیر گذاری هر بخش مثل دیگری است.
درست است که بهطور مثال بخش نینا یا ویزل باعث نزدیکتر شدن ما به شخصیتها میشود، اما صحنههای متعلق به جیآی ربات و فرانکشتاین نسبت به دیگر شخصیتها به عقیده من جذابیت بیشتری دارند. درواقع این بخشها نگاه جالب توجهی از آنها میدهد که برخلاف بسیاری از شخصیتها تغییری نکردهاند، بلکه صرفا خود شخصیت واقعیایشان را قبول کردهاند. بهطور مثال فرانکشتاین اگر کسی را که از او مراقب میکند، میکشد که از نگاه او این حرکت دلسوزی و کاملا انسانی است. این موضوع باعث میشود شخصیت فرانکشتاین عمق بیشتری پیدا کند و صرفا شخصیتی نباشد که دنبال معشوقه خودش است.
درست است که تمرکز اصلی انیمیشن روی فرانکشتاین نیست، اما او درواقع بهترین شخصیت انیمیشن است که در لحظاتی مثل یک بچه عمل میکند و در لحظاتی مثل یک قاتل بیرحم ظاهر میشود یا در لحظاتی یک هیولای عاشق و دلباخته است که نمیتواند واقعیت را ببیند و همهچیز را رویایی و عاشقانه میبیند. چنین تناقضاتی باعث شده است فرانکشتاین شخصیتی جذابتر در مقایسه با دیگر شخصیتهای انیمیشن تبدیل شود که درواقع از همان ابتدا میتوانیم تکلیف خود را با آنها روشن کنیم و قرار نیست با کارهای آنها شوکه یا غافلگیر شویم.
از این موارد بگذریم انیمیشن بخشهای زیادی از استایل کارهای جیمز گان را به ارث برده است، اما همانطور که جلوتر گفتم با استفاده از فلشبکها میخواهد کار متفاوتی انجام دهد. فلشبکها تا حدودی تصمیمات بعدی شخصیتها را به ما میگوید و بهطور مثال کار آخر ویزل یا نینا برای ما قابل درک میشود یا اینکه چرا عروس درنهایت قرار است به یک شخصیت اهمیت دهد. خبر خوب در مورد انیمیشن این است که قرار نیست خبری از پایان فیلمهای گان داشته باشد. خیلی خلاصه بگویم گان بهطور کلی در بخش پایانی به سراغ یک صحنه اکشن میرود که در آن شخصیت یا شخصیتها باید با یک ارتش بیگانه مواجه شوند.
حالا این وسط شاهد یک صحنه احساسی و مرگ دلخراش هم هستیم. گان در اینجا تا حدی از این ایده کلی فاصله گرفته است و پایانی نسبتا متفاوت را ارائه میکند. بخشهایی از پایان انیمیشن Creature Commandos تا حد زیادی قابل پیشبینی است و میتوانیم حدس بزنیم که چه اتفاقی ممکن است رخ دهد یا درنهایت واقعا چه کسی درست میگوید. اما گان برخلاف فیلمهای خود اینجا کمی متفاوت عمل کرده است و بهجای اینکه در بخش پایانی یک جنگ بزرگ ترتیب دهد، تصمیم میگیرد این کار را زودتر انجام دهد تا در قسمت آخر تصمیمات متفاوتتری بگیرد.
البته گان بهطور کلی روش آثار خود را تغییر نداده است، اما نوع قرار دادن اتفاقات کمی متفاوت است و همین میتواند باعث شود من بیننده احساس کنم او خود را تکرار نکرده است. او بهجای اینکه در پایان به سراغ این مبارزات برود، تصمیم گرفته است تا آن را زودتر اجرا کند و در عوض شاهد صحنهای هستیم که باعث میشود بیننده در مورد سرنوشت شخصیتها دچار شک و تردید شود. چنین احساسی که بهطور مثال نینا چه تصمیمی میگیرد یا درنهایت چه اتفاقی برای شاهدخت میافتد، باعث میشود بخش پایانی آن بتواند به بخش قدرتمند آن تبدیل شود.
درواقع تصمیمی که عروس میگیرد تا اتفاقی که درنهایت رخ میدهد، چیزی است که باعث متمایز شدن انیمیشن میشود. صد البته طبق انتظارم شخصیتی کشته شد که درست است تاثیر گذاری خودش را داشت، اما آینده خاصی هم نداشته است و میتوان گفت گان محافظهکارانه عمل کرده است. درست است که قسمت پایانی بهترین اپیزود آن نیست، اما از آنجاییکه انیمیشن در طول ۷ قسمت خود بالا و پایین زیادی داشته است، درنهایت باعث میشود شخصیتهای انیمیشن دارای یک آینده باشند و به سرنوشت جوخه انتحاری تبدیل نشوند.
البته انیمیشن Creature Commandos تلاش میکند تا نقش بیش از یک اثر مستقل داشته باشد و بهطور مثال بهنظر میرسد روند داستانی آن به شکلی است که به سرنوشت ریک فلگ و رابطهاش با آماندا والر به فصل دوم سریال Peacemaker وصل خواهد شد و دلیل غیبت آن در پایان همین موضوع بوده است. در مقابل در انیمیشن شاهد اولین نگاه به بتمن DCU هستیم که شاید تصمیم جالبی در نگاه اول باشد، اما سوالاتی مثل این نکته که بتمن را درنهایت چه زمانی قرار است به شکل رسمی ببینیم یا بازیگر او کیست مطرح میشود. عملا گان با اینکه هدف مشخصی دارد، اما او بهتر بود در ابتدا تکلیف فیلم و شخصیت آن را روشن و سپس پای او را به انیمیشن باز میکرد.
اما انیمیشن از نظر طراحی و جلوههای بصری هم قابل قبول عمل کرده است و میتوان گفت که طراحی جالبی دارد. با اینکه کلیت انیمیشن تازه نیست، اما استایل گرافیکی انیمیشن کماندوهای هیولایی تا حد خوبی جذاب است. اگرچه برخی از طراحیها بیشتر مثل انیمیشنهای دیسی برادران وارنر است، اما شخصیتهای اصلی طراحی خوبی دارند. در مقابل صداپیشگان هم عملکرد بسیار خوبی دارند و شخصیت عروس و فرانکشتاین درکنار دکتر فسفر بهترین صداپیشگی را در اختیار داشتهاند و صداپیشگان آنها کمک زیادی به بهتر شدن شخصیتهای خود کردهاند.
شوخیهای انیمیشن هم کیفیت خوبی دارند که البته درجه سنی بزرگسال کمک زیادی به این قضیه کرده است. اما مشکل بزرگی که من با فصل اول داشتم، نبود یک شخصیت شرور و منفی مناسب است. چنین مشکلی را با فصل اول سریال پیسمیکر داشتم و درواقع شخصیتهای اصلی بهنوعی کل روند داستان را جلو میبرند. درست است که در اینجا آنها به شکل متفاوتی تلاش کردند عمل کنند، اما زمانیکه چنین شخصیتهایی داریم انتظار داریم که آنها هدف بزرگتر و مرگبارتری هم داشته باشند. البته باتوجهبه تیم فصل دوم میتوانیم انتظار یک فصل بزرگتر و جذابتری را داشته باشیم.
انیمیشن Creature Commandos در فصل اول شروع متوسطی دارد، جلوتر بهتر میشود، دوباره کمی افت میکند و درنهایت پایان نسبتا قدرتمند دارد که باعث میشود برای فصل دوم آن منتظر باشیم. انیمیشن شاید بهترین گزینه برای شروع DCU نباشد، اما درنهایت اثری سرگرمکننده و جذاب است که از تمام آثار اخیر DCEU کیفیت بهتری دارد. جیمز گان در اینجا هم دوباره از فرمول همیشگی خود استفاده کرده، اما کمی هم تغییرات داده است تا کمی حس متفاوت داشته باشیم که موفق هم بوده است. اما شاید سوال اصلی این باشد گان چقدر قرار است در فیلم سوپرمن از فرمول خود که البته منظورم بخش کمدی آن نیست، فاصله بگیرد؟ او حداقل در انیمیشن خود کمی امیدوارکننده ظاهر شده است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است