پادشاهی کنسوکه بدون شک یکی از بهترین انیمیشنهای امسال است. اثری با قصهای درگیرکننده که حتی اگر به قالب انیمیشن علاقمند نباشید از دیدناش لذت خواهید برد.
پادشاهی کنسوکه بدون شک یکی از بهترین انیمیشنهای امسال است. اثری با قصهای درگیرکننده که حتی اگر به قالب انیمیشن علاقمند نباشید از دیدناش لذت خواهید برد. این انیمیشن هم از لحاظ بصری درگیرتان خواهد کرد و هم از لحاظ روایی و ایدههای جذاباش. از همه مهتر اینکه پادشاهی کنسوکه درگیر درجهبندی سنی خاصی نیست و همه میتوانند از دیدناش لذت ببرند. جهان خلق شده در این اثر با همه ارتباطی عمیق برقرار میکند و مخاطب میتواند به اندازهی علاقهمندیهایش از آن لذت ببرد.
ایدههای جهانشمول پادشاهی کنسوکه و استفاده از یکسری المانهای بومی دلیل موفقیت آن خواهد بود. کارگردان ما را به دل ناشناختهها میکشاند و در جهانی پر از شگفتی تفکرات همهگیرش را رو میکند. این انیمیشن با ایدههای یک اثر در زیرژانر بقا شروع میشود اما رفتهرفته به جهانی عجیب میرسد، جائی که همه درکاش خواهند کرد.
پادشاهی کنسوکه انیمیشی دلچسب و جذاب با ایدهی جهانشمول است. از همان ابتدا احساس مخاطب را در دست میگیرد و او را به سفری هیجانانگیز میبرد. پادشاهی کنسوکه با پلانهایی رویایی آغاز میشود. خانوادهای در عرشهی یک کشتی مشغول دریانوردی هستند. مایکل پسر خانواده از وضعیت پیش آمده راضی نیست و پدر و مادرش سعی دارند او را آرام کنند. مایکل قهرمان این قصه ، پسری بیمسئولیت، که قرار است در انتهای این روایت تبدیل به چیزی شود که همهی قهرمانان در پایان سفرشان به آن تبدیل میشوند. شبی کشتی آنها در طوفان گیر میافتد و مایکل از دستورات مادرش سرپیچی میکند. مایکل برای آوردن سگاش استلا به داخل کابین کشتی به اقیانوس میافتد.
استلا و مایکل در اقیانوس غرق میشوند و مدتی بعد در یک خشکی به هوش میآیند. مکانی مه گرفته و رویایی که گویی مرز میان خیال و واقعیت را از بین برده است. گویی مایکل در یک توهم به سر میبرد، توهمی لطیف و رغبانگیز! مخاطب حس میکند که قهرماناش مرده و حالا در دنیایی دیگر بیدار شده است. البته مایکل در دنیایی دیگر بیدار شده است اما نه در دنیایی غیرکالبدی. مایکل همراه با سگاش زنده مانده و این مکان مهآلود جزیرهای ناشناخته است. فضاسازی عجیب کارگردان برای ورود قهرمان قصهاش به دنیای جدید، ایدهای شگرف است. یک مقدمهی هیجانانگیز برای سفری درونی.
مخاطب همراه مایکل در این مه گم میشود، او که همراه قهرماناش از کشتی به اقیانوس سقوط کرده است، حالا گیج و سرگردان در پی پناهگاهی میگردد. هیچ ردی از موجود زندهای دیده نمیشود، همه چیز ترسناک و رویاگونه بهنظر میآید، جز تنهی درختی برای پناه گرفتن، چیزی برای زندگی در این ساحل شنی وجود ندارد. اما در پشت این ساحل شنی کوچک که شبها زیر آب میرود، جهان دیگری وجود دارد. صخرههای سنگی بزرگ که گویا یک زندگی، یک دنیا و جهانی درش ماوا گرفته است. نماهای لانگ ساخته شده توسط کارگردان از محل پناه گرفتن مایکل دلیلی میشود بر بالا گرفتن ریتم و تعلیق، حالا یک معما برای مخاطب بوجود میآید: اینجا کجاست؟ چه کسی در میان صخرهها در حال تماشای مایکل است؟
حادثه محرک فیلم با غرق شدن قهرمان قصه در اقیانوس شکل میگیرد و درام از زمانی که سرکلهی او در جزیرهی اسرارآمیزی پیدا میشود. حالا همه چیز مهیاست تا کارگردان جهاناش را بهتصویر بکشد و قهرماناش را در مسیر هدفی که برایش تعیین کرده است به حرکت درآورد. سرنوشت مایکل تبدیل به دغدغهای برای برای مخاطب شده و او نگران است که قهرماناش در این جزیرهی ظاهرا خالی دوام نیاورد و زنده نماند. بعد از گذشت چند روز زمانی که استلا و سگاش از خواب بیدار میشوند، درام وارد مرحلهی بعدی خود میشود و تعلیق به اوج میرسد. دو عدد موز، همراه با گوشت خام و دو ظرف نوشیدنی در کنار آنهاست اما کسی در آن اطراف حضور ندارد. این اتفاق باز هم تکرار میشود اما خبری از هیچ انسان زندهای نیست.
مایکل با غذاهایی که هر روز میرسد، سیر میشود تا اینکه او از قوانین جزیره تخطی میکند و آتشی را روشن میکند. با روشن شدن آتش و سرپیچی قهرمان قصه پیرمردی پشت برگهای آتش گرفته ظاهر میشود، او مایکل را بخاطر آتش سرزنش میکند و دشمن میانگاردش. نام پیرمرد کنسوکه است او جزیره را مرزبندی میکند و به مایکل اجازهی نزدیک شدن به حیات جزیره را نمیدهد. حالا بخاطر گناه قهرمان قصه دیگر خبری از تحفههای بهشتی نیست. مایکل حالا دوباره گرسنه است. قهرمان باز هم از قوانین سرپیچی کرده! مایکل دیگر چارهای ندارد باید از نقطه امناش بیرون بزند وگرنه گرسنه میماند. او به ماهیگری میرود اما غرق میشود ولی کنسوکه نجاتاش میدهد. حالا دیگر مرزی میان این دو نفر وجود ندارد.
با وارد شدن مایکل به قلمرو کنسوکه فیلمساز قدم بعدیاش را برای این روایت برمیدارد. او در پی تدارک سفری قهرمانی برای مایکل است. حالا مایکل از آن مرزبندی رد میشود، با سگاش به خانهی درختی کنسوکه میرود و در آنجا درمان میشود. مایکل بخاطر بیمسئولیتیاش به اقیانوس میافتد و حالا باید در یک سفر قهرمانی تبدیل به شخصیتی متفاوت شود. او بعد از به هوش آمدناش همچنان بازیگوش است و بیمسئولیت. به همه جا سرک میکشد و باعث اتفاقات ناخوشایند میشود. اما کنسوکه بهسان یک راهب به زندگی مایکل آمده است تا او را در این سفر راهنمایی کند. اما قبل از هر چیز این طبیعت است که مایکل را رام میکند.
در مکتب یونگ جنگل نمادی از ناخودآگاه جمعی است و طبق باور بوداییان و آنانکه مراقبه میکنند، طبیعت و انسان تلفیقی از یکدیگراند. هر دوی این مکتب باور دارند که بازگشت به طبیعت بزرگترین معلم برای انسان است. مایکل حالا در محاصرهی طبیعت قرار گرفته است، اقیانوس برایش اتفاقات ابتدایی شروع سفرش را رقم میزند و جنگل نیز به او توانایی درگیر شدن با مشکلات را میدهد. در ابتدای این سفر مایکل پسری بیقرار است کنجکاویهای بیادبانه دارد و اصلا مسئولیتپذیر نیز نیست اما به محض اینکه از منطقه امن خود بیرون میآید، به یک مرد تبدیل میشود. او حالا از حیوانات مراقبت میکند، جان گوریلی را نجات میدهد و درنهایت نیز از حریم کنسوکه مراقبت میکند.
مراقبه یکی از ارکان اصلی این انیمشن است. فیلمساز سعی دارد تا مخاطباش را به جهان مدیتیشن آشنا کند او از طبیعت برای بازسازی دوبارهی قهرماناش الهام میگیرد. فیلمساز مسیر قهرمانی را تنها با طبیعت میسر میکند و به جز جنگل و اقیانوس چیزی را برای رشد انسان مناسب نمیداند. پادشاهی کنسوکه در بطن خود به مفهوم خانواده اهمیت ویژهای میدهد و ارزشی برای فردگرایی قائل نیست. این انیمیشن از جهت استفاده از ایده منحصربفرد و کنجکاوی برانگیز است اما آنچه که آزارمان میدهد تمام شدن به یکبارهاش است. پادشاهی کنسوکه در ایدههای مراقبهگونهاش غرق نمیشود و در سطح باقی میماند، مخاطب انتظار داد که فیلمساز او را با جهان و زندگی کنسوکه بیشتر آشنا کند. از طرفی نیز دنیای مایکل با چالشهای روانی همراه نیست و او نیز به درون ماهیت مراقبه و طبیعت ورود نمیکند. با اینحال این انیمیشن، روایتی دلچسب و جذاب از سفری باورنکردنی است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است