سینمای یانچو، روایتهای حماسی و آیینی او از خشونت، ستم، تحقیر و سرکوب در پهنه تاریخ معاصر مجارستاناند.
میکلوش یانچو، سینماگر برجسته مجارستانی است که آثارش پلی بین دوران کمونیستی پس از جنگ جهانی و بحران بازار آزاد پس از فرو افتادن پرده آهنین در سال ۱۹۸۹ بود، تا اندکی پیش از درگذشتش در عرصه سینما فعال بود. فیلمهای اولیه وی با استفاده غنی از رنگ، حرکات موزون بالهای، سیاست و ترانه های فولکلور، مخاطب را به دوران سخت کمونیستی مجارستان میبرد. در سالهای اخیر او با فیلمسازان و گروههای جوانتر بر روی پروژههایی چون فیلم «فانوس خداوند در بوداپست» کار کرده بود. این فیلم محصول سال ۱۹۹۹ وی است. بلا تار کارگردان مجار نیز از این کارگردان فقید با این عبارت یاد کرد: او بزرگترین فیلمساز مجارستان و نابغه این سینما برای همه دوران بود. در این گزارش به بررسی سینمای یانچو میپردازیم.
یانچو، سینماگر فرمالیستی بود که بین فرم سینمایی آثارش و درونمایه آنها، پیوندی ناگسستنی وجود داشت. او استاد زیبایی شناسی و فرم در سینما بود و منتقدان و فیلم شناسان، او را در رده فیلمسازانی مثل میکلآنجلو آنتونیونی و اینگمار برگمان قرار میدهند. فیلمهای یانچو، از نظر درونمایه، بسیار عمیق و متفکرانه و از نظر بصری بسیار زیبا، خیره کننده و خیالانگیزند.
سینمای یانچو، روایتهای حماسی و آیینی او از خشونت، ستم، تحقیر و سرکوب در پهنه تاریخ معاصر مجارستاناند. سبک سینمایی یانچو، در برداشتهای بلند (فیلمهای الکترا و بادهای زمستانی او تنها از ۱۲ نما تشکیل شدهاند)، استفاده از پرده عریض، حرکتهای پیچیده و موزون دوربین، کورئوگرافی صحنهها، میزانسنهای پیچیده از گروه بازیگران و حرکتهای موزون و باله وار آنها در فضاهای طبیعی خالی و لخت مثل دشت، نمایش زنان به عنوان شکلهای سادیستی تحقیر، سرکوب و خشونت خلاصه میشود. سبکی که ارتباطی تنگاتنگ و جدانشدنی با اندیشههای سیاسی و دیدگاههای مارکسیستی یانچو دارد.
فیلمهای یانچو به شکل ارگانیکی با تاریخ مجارستان در پیوند است و بیانگر رویکرد انتزاعی، آیینی و نمایشی او به این تاریخاند، تاریخی پر فراز و نشیب از ملتی که بارها سرکوب شده، گاهی مقاومت کرده و گاه به حقارت و ذلت تن داده است.
استعارهای از سرکوبگر و سرکوبشونده
یکی از درونمایههای اصلی فیلمهای یانچو، نقد او از قدرت و استفاده از نظامی گری، ارتش و زور برای سرکوب و سلطه بر زیردستان است. فیلمهای اولیه او اگرچه به موضوعهای تاریخی پیش از کمونیسم میپردازند اما میتوان آنها را تمثیلی از نظام سلطهگر کمونیستی حاکم بر مجارستان و نیز تجاوز ارتش سرخ شوروی به این کشور دانست. این فیلمها، به ویژه کارهای اولیه او، عمدتا ضد قهرمانانه و فاقد شخصیتهای محوریاند و به رابطه گروهی سلطهگرها و سلطه پذیرها میپردازند. فیلمهای یانچو درواقع، تحلیل تاریخ مجارستان و تبارشناسی سرکوب، تجاوز و تحقیر در این کشورند، استعارههایی درباره رابطه دیالکتیکی بین سرکوب گر و سرکوب شونده.
سینمای حماسی یانچو، آگاهانه با حذف همه عناصر جذاب و احساسی مثل عنصر قهرمان و موسیقی حماسی هیجان انگیز از نمونههای هالیوودی این نوع سینما فاصله میگیرد. برداشتهای بلند یانچو و حرکتهای پیچیده دوربین او که غالبا بر روی کرینهای عظیم قرار دارد، بیانگر تأثیرپذیری او از سینمای آنتونیونی است.
به گفته دیوید بوردول، نظریه پرداز فیلم آمریکایی، یانچو از شیوه مونتاژ سنتی شوروی سابق، ایده قهرمان جمعی را گرفت اما از آن در جهت تهیسازی درام استفاده کرد. به اعتقاد بوردول، دراماتورژی فیلم های «گردآوری» و «سرخ و سفید» بر نیروهای جمعی و تغییرات لحظه به لحظه در قدرت تأکید دارند. به گفته بوردول، یانچو ارزشهای دراماتیک سنتی را حذف کرد اما شکوه بصری سینمایی پرجلوهای را جایگزین آن کرد که به شکل ملموسی، ضدشکوه بصری بود و مدرنیسم سیاسی مینیمالیستی را پیشنهاد میکرد.
فیلمهای نخستین
نخستین فیلم بلند داستانی یانچو، «زنگها به رم رفتهاند»(۱۹۵۸)، فیلم ضعیفی بود که پیرامون ایده مبارزه انقلابی ساخته شده بود و بیانگر اندیشهها و دغدغههای روشنفکرانه او بود. اما نخستین فیلم مهم یانچو که نام او را به عنوان کارگردانی خلاق و اندیشمند در جهان مطرح کرد و به عنوان نخستین فیلم موج نوی سینمای مجارستان معرفی شده، فیلم “کانتاتا” (Cantana) بود که در سال ۱۹۶۲ ساخت.
«کانتاتا» فیلمی درباره رابطه روشنفکران مجار با قدرت و تردیدهای آنها بود که بر اساس داستان کوتاهی از نویسنده مجار، جوزف لنگیل ساخته شد و داستان پزشک جراح روشنفکری را در دوران استالین در بوداپست روایت میکرد که از زندگی یکنواختاش در شهر خسته میشود و به زادگاهاش در روستا بر میگردد.
فیلم بعدی یانچو، «در راه من به خانه» ( ۱۹۶۴) داستان سرباز جوانی را در دوران سلطه نازیها بر مجارستان در جنگ جهانی دوم روایت میکرد که از ارتش فرار میکند اما به وسیله ارتش سرخ دستگیر میشود. زندانبان او یک سرباز زخمی روسی است. آنها زبان هم را نمیفهمند اما از طریق بازیهای کودکانه با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و بتدریج رابطه دوستانه، جایگزین رابطه بین زندانبان و زندانی میشود.
اما با فیلم «محاصره» (۱۹۶۵) بود که یانچو سبک منحصر به فرد سینماییاش را که عبارت از برداشتهای بلند، کورئوگرافی و میزانسنهای پیچیده بود، معرفی کرد. فیلمی که به عنوان یک نمونه درخشان سینمای اروپای شرقی شناخته میشود. «محاصره»، روایتی تکاندهنده از شورش مجارها علیه ارتش اطریش در سال ۱۸۴۸ بود که با سبک بصری خیره کننده یانچو به تصویر کشیده شده بود. فیلمبرداری سیاه و سفید تاماس سوملو، فیلمبردار چیره دست یانچو با پرده عریض، در شکل گیری سبک بصری یانچو و موفقیت جهانی او تاثیر بسزایی داشت. زولتان فابری؛ سینماگر و منتقد بزرگ مجار، آن را بهترین فیلم تاریخ سینمای مجارستان خوانده است.
«سرخ و سفید» محصول مشترک شوروی و مجارستان بود که به مناسبت پنجاهمین سالگرد انقلاب اکتبر شوروی ساخته شد و به درگیری ارتش سرخ با ضدانقلابیون مخالف انقلاب اکتبر میپرداخت. در این فیلم، یانچو با استفاده از میزانسن و ترکیب بندی هوشمندانه و حرکات معکوس دوربین، جابهجایی دائمی قدرت میان دو ارتش سرخ و سفید را که در فضای خالی و پنهاور یک دشت در مقابل هم صف آرایی کردهاند، را نشان داده است.
«سکوت و فریاد» (۱۹۶۸) نیز فیلم دیگری درباره انقلاب ۱۹۱۹ مجارستان بود و داستان جوانی انقلابی را روایت میکرد که بعد از شکست انقلاب به روستا فرار میکند. این فیلم آغاز همکاری یانچو با یانوش کِنده فیلمبردار بزرگ مجاری بود.
یانچو در همین سال فیلم «مواجهه» را میسازد که تحت تاثیر رویدادهای سیاسی مه ۱۹۶۸ در اروپاست و به شورش دانشجویان کمونیست علیه سیستم آموزشی مذهبی کاتولیک این کشور میپردازد. «مواجهه»، نخستین فیلم رنگی یانچو به شمار میرود و نیز نخستین فیلم اوست که در آن موسیقی و رقص از عناصر اصلی آن است، عناصری که بعدها به اجزای اصلی فیلمهای او در دهههای هفتاد و هشتاد تبدیل میشوند.
فیلم «بادهای زمستانی» (محصول ۱۹۶۹) – تنها فیلم یانچو که بعد از انقلاب در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد- داستان گروهی از آنارشیستهای کروات است که سعی دارند الکساندر اول پادشاه یوگسلاوی را در دهه سی ترور کنند. «بادهای زمستانی»، بیانگر کمال سبک گرایی یانچو و قوام عناصر بصری اوست.
یانچو پس از چند سال اقامت در ایتالیا و ساختن چند فیلم در آنجا از جمله فیلمهای «شرارتهای خصوصی، فضایل عمومی» به مجارستان باز میگردد و تریلوژی «راپسودی مجار» را میسازد که روایتی از زندگی یک افسر ارتجاعی مجار است که به تدریج تغییر موضع میدهد و در صف انقلابیون و دهقانان شورشی قرار میگیرد.
سینمای یانچو در دهه هفتاد به نمادگرایی گرایش پیدا کرد و سبک گرایانهتر شد. سبک او در این دوره استیلیزهتر شد و از واقعگرایی فیلمهای اولیهاش فاصله گرفت. فیلمهای «سرود سرخ» و «الکترا» اوج این کمال گرایی سبک گرایانه یانچوست. «الکترا»، برداشتی کاملا آزاد و مدرن از نمایشنامه سوفوکل و استعارهای از توتالیتریسم استالینیستی بود. فیلمی در هفتاد دقیقه که تنها در ۱۲ پلان سکانس فیلمبرداری شد.
شاهکاری که برگزیده کن شد
فیلم «سرود سرخ» که بسیاری از منتقدان آن را شاهکار یانچو ارزیابی میکنند، توانست در سال ۱۹۷۱ جایزه بهترین کارگردانی از فستیوال کن را به دست آورد. در این فیلم نیز همانند فیلمهای دیگر یانچو، به رابطه قدرت و سرکوب شوندگان میپردازد. یانچو نشان میدهد که دهقانان و شورشیان با اینکه به نحو وحشیانهای سرکوب و قتل عام میشوند اما هرگز امید خود را از دست نمیدهند.
یانچو در فیلمهای آخرش سعی کرد از بیان روشنفکرانه و انتزاعیاش فاصله گرفته و به خواستههای قشر جوان مجارستان نزدیکتر شود. فیلمی مثل «فانوس خداوند در بوداپست»، نمونهای از این تلاشهای اوست. او همچنین سری فیلمهایی که بر اساس شخصیتهای ضد قهرمان کمیک پپه و کاپا(با بازی زولتان موچی و پیتر شرر) ساخت که در میان مردم مجارستان محبوبیت زیادی کسب کرد و خود یانچو نیز در برخی از آنها ظاهر شد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است