فروتن و گلی از فی‌تی‌لند می‌گویند:

دلمان می‌خواهد دو هزار قسمت برنامه بسازیم

در این گزارش ماهنامه صبا به گفتگو با حمید گلی و علی فروتن درباره برنامه فی‌تی‌لند پرداخته‌ایم.

 

عموهای فیتیله‌ای پس از سال‌های دوری با برنامه جدیدی به عنوان فی تی لند برگشته‌اند. این برنامه با کارگردانی علی فروتن با همراهی حمید گلی با فضایی کاملا متفاوت نسبت به برنامه «فیتیله جمعه تعطیله» و همراه با نمایش‌‌هایی با فضایی شاد و موسیقی زنده پخش می‌شود. علی فروتن درباره این مجموعه می‌گوید: سال گذشته خدا خیلی به ما لطف کرد و سال پر تولیدی داشتیم. نمایشی به نام «دوره‌گردها» را تولید کردیم که آن را در جاهای مختلفی اجرا رفتیم.

وی اضافه می‌کند: این برای ما یک اتفاق خیلی‌مهم و ‌متفاوت بود.دوستان زیادی این نمایش را دیدند من‎جمله دوستان خوبمان در پلتفرم «دیجی‌تون» که بعد از دیدن آن به ما پیشنهاد همکاری دادند. گفتگوی ماهنامه صبا با علی فروتن و حمید گلی را می‌خوانید.

 

  • تفاوت «فی‌تی‌لند» با برنامه‌های قبلی خودتان و کلا با دیگر برنامه‌های کودک چیست؟

حمید گلی: البته به‌طورکلی نمی‌توان شاخصه‌های عجیب‌وغریبی در این برنامه پیدا کرد، چراکه تولید برنامه‌های از این دست، نیازمند تکنولوژی روز هم هستند و تمام استودیوهای حال‌حاضر شبیه به استودیوی استاندارد تلویزیون‎اند و اتفاقی بیش از این نمی‌توان در آن‏ها دید. به‌همین دلیل در «فی‌تی‌لند» ما تقریبا به نسبت مطالبه جامعه همان مسیر گذشته را رفتیم، با تفاوت‌هایی که در فضای پلتفرم ممکن بود به‌عنوان مثال موسیقی این برنامه توسط یک گروه، به‎صورت زنده اجرا می‌شد. همچنین از بازیگر خانم، در جایگاه خود بازیگر خانم استفاده کردیم درحالی‌که در برنامه «فیتیله» ما زن‌پوش هم می‌شدیم که البته در آن شیوه هم در جای خودش، اشکالی نیست چون در سبقه نمایشی وجود دارد، ولی در آن برنامه، جبری بود. چون چنین محدودیتی در «فی‌تی‌لند» وجود نداشت، شخصیت‌های خانم را بازیگر خانم ایفا می‌کند. مطلب دیگر خود بحث موسیقی آن است. ما یک آیتمی را در «فی‌تی‌لند» باز کردیم تا نوجوان‎های پسر و دختری که می‌توانستند سازی را بنوازند در آن آیتم به اندازه چند دقیقه تک‌نوازی، دونوازی یا گروه‌نوازی کنند. در همین نکته باز یک تفاوت دیگری وجود دارد که آن نوازندگی دخترخانم‌هاست. برای مثال نوازنده‌هایی که از اصفهان و لرستان آمده بودند و باوجود سن پایین بسیار حرفه‌ای می‌نواختند. به‌نظرم نکاتی که ذکر کردم به‌اضافه حضور پررنگ‌تر دخترخانم‌های نوازنده جریان‌ برنامه را متفاوت کرده‌اند. از طرفی به‌واسطه این‌که دیگر برای تولید برنامه از باب پخش زنده، سرعتی وجود نداشت؛ تلاش کردیم تا کاراکترسازی کنیم. چون طبیعتا در برنامه‌های زنده اگر ایرادی پیش بیاید، فرصتی برای روتوش آن نیست. عرایضم به این معنی نیست که ما برنامه‌ای فوق‌العاده ساخته‌ایم. حتی زمانی‌که قسمت اول برنامه پخش شد و من آن را به‌عنوان مخاطب تماشا کردم، مدام با خودم تکرار می‌کردم که ای کاش این بخش این‌طوری می‌شد، آن‌قدر ای کاش را تکرار کردم خودم خسته شدم! که چرا این کار این‌قدر ای کاش دارد! به‌واسطه این‌که یک بستری بود برای یک دوره‌ای و واقعا نمی‌دانم که دی‌جی‌تون برای ساخت و ادامه تولید این برنامه راغب باشد یا نباشد.

 

  • شاید بخشی از این ای کاش‌ها برآمده از سال‌ها فعالیت شما در حوزه کودکان باشد.

حمید گلی: دقیقا. مطالبه بیرون با سبقه پانزده، شانزده ساله «فیتیله»، اصلا الان یک خاستگاه دیگری دارند. واقع بینانه‌اش این است که مثلا اگر آن زمان مخاطب را شصت‌درصد راضی کرده باشی، امروز از شما صددرصد رضایت را می‌خواهد و من اصلا نمی‌دانم که این صد را چگونه باید تولید کرد. درواقع آن دوران و برای آن برنامه، ما هر هفته این فرصت را داشتیم که خودمان را روتوش کنیم، مطالبه‌گری مردم نیز به اندازه همان سال‌ها بود. اما الان ذهنیت مال گذشته است برای مثال پدران ما سال‌های خیلی دور با اتومبیل پیکان و کارخانه سابق خودرو ایران‌ناسیونال، شکوفا بودند و لذت می‌بردند. الان همان‌ها همچنان با خاطره پیکان‌اند اما به دنبال اتومبیل در یک رتبه‌ای‌ می‌گردند که اصلا باور نمی‌شود آن‌ها یک زمان پیکان سوار می‌شده‌ و کیف می‌کرده‌اند!

به‌هرحال زمان رشد کرده، از طرفی کمپانی‌های خارج کشور در این دهه گذشته، توقع را بالا برده درواقع ذائقه تولید را در جای دیگری قرار داده، جایی که حتی امکان تولید آن در کشور ما وجود ندارد. ما در کشورمان هر کاری هم که انجام دهیم شبیه یکدیگر نمی‌شویم، درحقیقت مردم ما همیشه بعد از پایان هر اتفاقی اقرار می‌کنند که دلشان می‌خواسته آن اتفاق، طور دیگری شود و چرا نمی‌شود؟ حالا شاید در این میان یک فردی هم مثل من بگوید که اصلا بضاعتم بیشتر از این نیست.

در کشور ما تعداد هنرمندان خوب‌ کم نیست اما هزینه و بضاعت تولید را هم باید در نظر بگیریم. آن‌جا هزینه‌ها درمی‌آید و با مدیریت اقتصادی‌ای که وجود دارد اصلا نگران این مسئله نیستند. نکته دیگر وجود هوای تازه در آن فضاست، یک‌دفعه یک کارگردان پیدا می‌شود که سابقه‌ای ندارد ولی خروجی کارش، خروجی بسیارخوبی است و  به‌واسطه همان بعد از مدتی پروژه بزرگی را در اختیارش می‌گذارند تا کار کند.

 

  • خب مدت زیادی است که محمد مسلمی در مدیوم تلویزیون کار می‌کند و شما بیشتر در زمینه تئاتر فعالیت دارید. وقتی بعد از سال‌ها دوباره به این مدیوم بازگشتید، به کار با هم و این که گروهتان هم دوباره سه‌نفره شود، فکر نکردید؟ 

علی فروتن: نه. رفاقت ما و محمد مسلمی رفاقت دیرینه‌ای است که هیچ‌چیز خرابش نمی‌کند. با این‌که متاسفانه بعضی ‌افراد شیطنت می‌کنند و یک‌سری مطالب را در فضای مجازی می‌فرستند و متاسفانه مضاعف، به‌خاطر این می‌گویم مضاعف که مردم ما یک‌سری چیزها را بدون این‌که تحقیق کنند، قبول می‌کنند. مثلا نمونه بارزش همین اخیرا مجید قناد در بیمارستان بستری بود، رسانه‌ها اعلام کردند که او ضربه‌مغزی شده، من و حمید گلی دائم به او سر می‌زدیم و می‌دیدیمش، اصلا چنین‌چیزی نبود. او در ایام عید تصادف می‌کند بعد از آن در اوایل خردادماه، احساس سرگیجه می‌کند و وقتی به بیمارستان مراجعه می‌کند متوجه می‌شوند به‌دلیل این‌که کیسه هوا درحین تصادف توی صورتش باز شده، خون‌مردگی در سرش ایجاد شده، رفت و آن خون‌مردگی را درآورد و تمام! نه. من، حمید گلی و محمد مسلمی رفیق‌های چندین و چندساله‌ایم، نان و نمک همدیگر را خوردیم، رفیقیم با همدیگر. در یک مقطعی نگاهمان با هم دیگر عوض شد، بیشتر علاقه و توجه‌ محمد مسلمی به رسانه کلانی به نام تلویزیون است. البته نگاهش غلط نیست، من ردش نمی‌کنم. کاملا هم نگاه درستی است، مخاطب بیشتری دارد. ما وقتی یک برنامه را در تلویزیون تولید کنیم یک‌دفعه میلیون‌ها نفر آن را می‌بینند، وقتی یک نمایشی را تولید می‌کنیم تعداد محدودی آن را می‌بینند. این کاملا منطقی است. با این وجود یک‌سری چیزها دیگر سلیقه‌ای است. من و حمید گلی دوست داریم تئاتر کار کنیم. درواقع اولویت‌مان تئاتراست. محمد مسلمی اولویتش تلویزیون است. هدف‌هایمان با هم فرق می‌کند، قاعدتا این‌جا دیگر مسیر ما در یک جاده قرار نمی‌گیرد، مثلا می‌رسیم سر یک سه‌راهی مثل سه‌راهی سلفچگان، از آن‎جا ما به سمت ساوه می‌رویم او هم می‌رود به سمت اصفهان. ولی با هم قهر نیستیم که، وقتی کارهایمان تمام شد، دوباره برمی‌گردیم تهران!

درست است مثلا شاید یک‌دفعه هرسه نفرمان در یک‌سریال حضور داشته‌باشیم، مشکلی نداریم. ولی این‌که در یک برنامه‌ای مثل «فی‌تی‌لند»، مثل گذشته با یکدیگر تولیدمحتوا کنیم، نه. چون نگاه‌هایمان نسبت به کار دیگر مثل گذشته یکی نیست. زاویه نگاه‎مان و اصلا جنس نگاه‎مان نسبت به کار عوض شده و دیگر اتفاقی مشابه قبل نمی‌افتد و همیشه گفته‌ام که مهم برای ما مخاطب است.

 

  • آیا ایده، طرح یا سبک اجرایی خاصی بوده که مدت‌ها در ذهنتان باشد و بخواهید به آن شیوه کار کنید، اما هنوز فرصت انجام آن برایتان پیش‌ نیامده باشد؟

حمید گلی: از گذشته دور، موقعیت نمایش برای بچه‌های ایران به‌نوعی همیشه این چالش را داشته که اگر بخواهید یک کار سنگین را تولید کنید، چه باید کنید؟ یکی از کسانی‌که واقعا در این زمینه می‌جنگد، خانم مریم کاظمی است که از همین‌جا به او خدا قوت می‎گوییم. او کارهای بزرگ انجام می‌دهد همیشه هم از خودش مایه گذاشته است و این تا به مخاطره انداختن زندگی شخصی‎اش هم جلو رفته‌ است، یعنی برای مثال اگر برای نمایشی لازم بوده که یک میزی تهیه شود، تهیه شده، چه کسی هزینه‌اش را داده؟ خودش. حالا تا آن نمایش اجرا برود اگر فروش برود تازه برابر شود. این نمایش آخر او به نام «سیندرلا» که در خدمتش بودیم تعداد بازیگرها، دکور، لباس و… این را از این باب گفتم. یکی این یکی خود نفس کارهای مینیمال و بی‌چیز که بتواند هرجایی بروز کند، این یک‌خرده کار را برای تولیدکننده سخت می‌کند. به‌واسطه این‌که نیازمند مهارت و تبحر چیزهای مختلف می‎‌شود که اگر در چنین موقعیتی قرار گیرد چه‌طور باید کار کند؟ فکر خود را چگونه نمایشی کند؟ درطی این سال‌ها از گذشته خیلی‌دور من و علی فروتن برای این‎که چه‌طور به این برسیم بارها برای کسب رشته و علوم مرتبط مبادرت کرده‎ایم که ما را به آن سمت ببرد. نزدیک‌ترین اتفاقش نمایش «دوره‎گردها»ست که یک‌خرده به خاستگاهمان نزدیک شدیم ولی هنوز این آن نیست، چون ما هنوز آن آدم نشدیم، اما هرکداممان به اندازه خودش در تلاشیم که این جریان را حرفه‌ای‌تر و قابل‌عرضه‌تر کنیم که اگر به هر کجای ایران برای اجرای نمایش سفر کردیم دیگر نیازمند لوازم اجرایی مثل نور، صدا و موقعیت سالنی و خیلی چیزهای دیگر نباشیم. حالا این‌که در آن‌جا چندنفر این اجرا را می‌بینند، معمولا تعداد بازدیدکننده این نوع کارها کم می‌شود ولی ممکن می‎شود. این ممکن شدن برای من ترجیح بیشتری دارد تا این‌که به یک ایده‌آلی بنشینم تا یک روزی یک جایی بپذیرد که هزینه یک نمایش بزرگ برای بچه‌ها در کشور ما بدهد. چون جالب است ما خودمان با هرکسی که برخورد می‌کنیم. می‌پرسد که چرا و برای بچه‌ها کاری نمی‌کنید؟ و نمی‌دانند که پول و اقتصاد این کار دست من نیست. فرضا دست تلویزیون یا مرکز هنرهای نمایشی است. سیاست‌گذاری‌اش دست من نیست. امکان اجرایش دست من نیست. من نه سالن دارم نه  استودیو. الان به‌عنوان مثال خودمان خیلی دلمان خواسته که یک سالن دویست‌نفره جمع و جور برای خودمان داشته باشیم که اصلا در دنیا چیز خاصی نیست. نه این‌که به همه سالن دهند حداقل به آن کننده‌اش، این اختیار را می‌دهند. ولی ما در بخش خصوصی اگر به دنبال مکانی برای سالن نمایش باشید، اصلا وارد یک مقوله عجیبی می‌شوید، در بخش دولتی هم که تکلیفش روشن است. بنابراین برای رسیدن به این ماجرا آن هم در این بازه زمانی از سن، مسیر سختی را داریم طی می‌کنیم. چون اگر برای فردی مثلا در بیست‌وپنج سالگی این اتفاق بیفتد، یک انرژی و دورنمایی دارد. جدا از این‌که موقعیت‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی ما مدام درحال تغییر است و با حضور یا عدم‌حضور یک‌شخص یک‌باره روند نمایشی در کشور تغییر می‌کند. این آن چیزی است که خیلی دلم می‌خواهد به آن برسم. یک فستیوال‌هایی در اروپا هست که در آن گروه‌های مختلف در کنار کارشان، تجربه‌های فوق‌العاده جمع‌وجوری دارند که بدون مساله سالن، نور و دکور در هرکجا که دلش بخواهد، اجرا می‌کند. این یکی از همان چیزهایی است که خیلی دلم می‌خواد به آن برسم. نمی‌گویم که در این کشور این اتفاق نیفتاده، بحث عمق و گسترش آن است. یک‌زمانی هست که در یک مقطعی این کار را انجام می‌دهیم و تمام می‌شود. می‌تواند در کارنامه و جریان پژوهشی‌نمایشی کشور قرار بگیرد ولی اگر شما بخواهید تعقیبش کنید ابتر است چون ادامه‌دار نبوده و فقط در یک زمان اتفاق افتاده. شما زمانی می‌توانید رصد کنید که در زمان با من بیایید و تولیدات من را ببینید. الان کمپانی‌هایی هستند که با هفت، هشت تا کار دارد، ده، پانزده سال از این کشور و آن کشور می‌گردند. مدام درحال تولید نیستند، بلکه با همان تولید دارد به جاهای مختلف می‌رود.

  • نظر شما هم همین است؟

 علی فروتن: بله ما واقعا سال‌هاست که به دنبال چنین اتفاقی هستیم. راحت خدمتتان بگویم حتی آن زمانی‌که قالیباف شهردار بود، رفتیم و به او پیشنهاد تهاتر دادیم به این شکل که ما برای شهرداری تولیدمحتوا کنیم، بالاخره شما یک‌سری حرف‌ها با بچه‌ها و مردم دارید، ما آن را برای شما تولیدمحتوا می‌کنیم. شما به جای دستمزد آن یک مکانی به ما بدهید تا در آن تئاتر کار کنیم. دیگر برای شهرداری از این درآمدزاتر؟! که البته بعدا برخی دوستان گفتند که این خواسته مسخره‌ای بوده و قطعا آن را نمی‌پذیرند. او حتی موافقت هم کرد و این پیشنهاد را خیلی هم تایید کرد و گفت که خوب است. ولی بعدا متوجه شدم که وقتی می‌گویند خوب است، یعنی نمی‌شود! شدنی نیست! واقعا چیز زیادی هم نیست، در شهری که سیزده، چهارده میلیون جمعیت دارد داشتن یک سالن دویست‌نفره ویژه کودک که خاصه فقط برای کودک کار کند، آن هم نه این‌که بگوییم فقط ما دو نفر در آن کار کنیم نه، گروه‌هایی که می‌خواهند کار کودک خوب و حرفه‌ای انجام دهند. اجرا بروند درگیر داستان‌های سالن‌های خصوصی نشوند. خب نبوده. ولی در کنار آن ما سال‌هاست تلاش کرده‌ایم بابت این‌که نمایش را به شهرستان‌ها و روستاها ببریم. الان خب با «دوره‎گردها»، به شهرستان‌ها می‌رویم ولی دیگر به روستاها نمی‌توانیم برویم. من و حمید گلی یک ایده‌ای داشته‌ایم، پای آن هم ایستاده‌ایم و داریم آن را جلو می‌بریم، یک خصوصیتی که ما دونفر داریم این است که از هدف‌هایمان مایوس و خسته نمی‌شویم. بالاخره یک جایی یک اتفاقی خواهد افتاد.

این اتفاق قطعا خواهد افتاد همین که ایده آن از من و حمید گلی بوده، بعدا فرد دیگری بیاید و تکمیلش کند باز به اعتقاد ما این اتفاق افتاده است شاید سهم ما نبوده که مزه‌اش را بچشیم ولی بنیان آن را من و حمید گلی داریم می‌گذاریم. ما درحال کار بر روی طرحی هستیم که نمایش را به روستاها ببریم، مدل آفرود، تقریبا می‌شود گفت به یک مراحلی رسیده‌ایم و خیلی صادقانه بگویم به هیچ ارگانی دلمان گرم نیست چون به خیلی‌جاها پیشنهاد دادیم که همکاری کنیم بالاخره برای آن‌ها هم خوب است چون به‌هرحال یک مجموعه‌ای هستید که یا به این قضایا ربط دارید، اگر هم ربط ندارید بالاخره دارید یک کار فرهنگی انجام می‌دهید. برای من عجیب بود چون انقدر در آن هزینه‌ها و درآمدهای هنگفتی آن موسسات داشتند که نمی‌خواهم نام ببرم مانند یک قطره در دریا بود. ولی برای من عجیب بود که به این فضاها ورود نمی‌کردند، دوست نداشتند. دیدیم نمی‌شود به قول قدیمی‌ها کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من، دیدیم کار خودمان دوتاست. هرطوری شده به قول حبیب دهقان‌نسب ما یک نمایشی با او کار می‌کردیم می‌گفت حتی اگر مجبور شویم قلوه‌مان را هم شده بفروشیم آن کار را انجام می‌دهیم. مگر این‌که دیگر عمر علی فروتن به این دنیا نباشد که آن دیگر دست من نیست دست آن بالایی است و من تلاش خودم را می‌کنم، نمی‌ایستم. ما تمام تلاشمان را می‌کنیم تا تا اتفاق بیفتد و جزو آرزوهایمان است که رقم بخورد، تقریبا هم می‌شود گفت که به آن نزدیک هستیم و اتفاق خوبی برای بچه‌هاست، باز هم تمام این خواسته‌هایی که من و حمید گلی گفتیم، همه‌اش در زمینه نمایش می‌گردد و ما همیشه معتقدیم که وقتی نمایش کار می‌شود، تلویزیون، سینما و پلتفرم همه مدیون‌ نمایش هستند. چون نمایش مانند یک زمین زراعی است که وقتی در کشت می‌کنید و محصولش بیرون می‌آید حالا در تمام فروشگاه‌های میوه‌فروشی و بازار روزها و حتی در بساط دستفروش‌ها هم هست.

 

  • لطفا دقیق‌تر توضیح دهید

نمایش دقیقا مانند زمین باغ و کشاورزی است وقتی محصول خوب ارائه می‌دهد تلویزیون، پلتفرم و سینما پربارند، حتی اگر خودشان انکار کنند، حتی اگر انکارش کنند و بگویند ما تو را معروف کرده‌ایم و بالا برده‌ایم. درصورتی‌که من همیشه گفته‎‌ام تو یک کابل نوری انداختی چه‌قدر می‌خواهی در آن به خانه برگردیم، نشان دهی؟! از صبح تا شب می‌خواهی طرز تهیه خورشت قیمه و حلوا نشان بدهی؟! این‌که چه‌طور بلند شوم، شوهرم را راهی سرکار کنم؟! چه‌قدر می‌خواهی این‌ها را بگویی؟ بالاخره محتوا می‌خواهی دیگر. این محتوا را چه کسی تولید می‌کند؟ آدم‌هایی مثل من و دیگر دوستان هنرمند. بنده که هنرمند نیستم، به‌صورت کلی می‌گویم  عموما این آدم‌ها در تئاتر رشد می‌کنند. پس هرچه‌قدر به این بستر تئاتر بها دهیم و ارزش‌گذاری کنیم، قاعدتا اتفاقات بهتری خواهدافتاد. کمااین‌که سال گذاشته قرار بود جشنواره کودک در یزد برگزار شود، باورتان نمی‌شود، طبق برآوردی که کرده بودند شش میلیارد هزینه این جشنواره بین‌المللی می‌شد؛ به چه کنم چه کنم روزگار گرفتار شده بودند! درواقع نمی‌توانستند شش میلیارد تهیه کنند تا بتوانند آن جشنواره را برگذار کنند. یک استانی مثل استان یزد، با آن همه درآمد و ثروت داره، یعنی اگر پول توی‌جیبی که چه عرض کنم خاک کف یک‌سری از کارخانه‌هایش را جمع می‌کردند، ده برابر این پول را می‌توانستند تهیه کنند، ولی ان‌قدر این پروسه خسته‌کننده شده بود که حدوحساب ندارد. فقط قرار بود یک جشنواره کودک برگذار شود. درصورتی‌که در تمام دنیا اول همه چیزشان را برای جشنواره کودکش می‌گذارند، هزینه می‌کنند، بچه‌ها بهترین متریال را استفاده می‌کنند. من همیشه گفته‌ام که شما وقتی می‌خواهید برای بچه‌ات خوراکی یا لباس بخرید، می‌گردید و بهترین را انتخاب می‌کنید ولی آیا شده به این فکر کنید که چنددرصد مردم ما موقعی که می‌خواهند برای بچه‌هایشان کتاب بخرند، اول رصد می‌کنند از کدام نویسنده، از کدام مترجم، چه کتابی را برای بچه‌هایشان بخرند. چنددرصد از آن‌ها این‌کار را می‌کنند؟ چنددرصد به این فکر می‌کنند که کدام تئاتر خوب را ببینند؟ چه موسیقی خوب یا فیلم خوبی را بروند ببینند؟ ما تازه می‌گوییم هست، نمی‌گوییم نیست. حتی دربین آن‌هایی هست، باید ببینید کدام‌هایشان خوب‌اند و کدام‌هایشان بد، هر خوراکی را نباید به بچه‌ات بدهی. مانند غذا که در هر فست‌فود و رستورانی نمی‎روی به بچه‌ات غذا بدهی بخورد. هر لباسی را تن بچه نمی‌کنید. آن اعتبارش خیلی از این بیشتر است. آن لباس بالاخره پاره می‌شود ولی وقتی یک کتابه خوب بخرید هیچ‌وقت آن کتاب در ذهن بچه پاره نمی‌شود، بنیان یک عمرش را برایش می‌گذارد. به‌همین‌خاطر می‌گویم آرزوی ما دقیقا این است و من شک ندارم که به آن می‌رسیم.



  • بیشتر از این اذیتتان نمی‌کنم! اگر مطلب خاصی هست که خودتان دوست دارید بیان کنید؛ بفرمائید

حمید گلی: الان داشتم فکر می‌کردم، دفعه قبل که هم‎دیگر را دیدیم راجع‌به کلمه یاس صحبت شده، بخواهم بازش کنم، همین‎قدر بگویم چون رابطه مستقیم با عمرمان دارد، طبیعی است که من مایوس شوم در یک بازه از زمانی، از چیزی که می‌خواستم و نشده. این اصلا چیزی نیست که من را به افسردگی و انزوا ببرد، من مدام دارم تغییرمسیر می‎دهم. شاید باورتان نشود. خود من که روی تخت جراحی خوابیده بودم و داشتم سقف را نگاه می‌کردم، برگشتم گفتم به فاصله چند روز؟ یک زمانی هست با خودت می‌گویی من الان می‌خواهم بروم یک کار عجیبی انجام دهم، این رفت و برگشتش پنجاه‌پنجاه می‌شود. ما داشتیم پروسه «فی‌تی‌لند» را طراحی می‌کردیم من دفتر بولت ژورنال را داشتم در اسفندماه که می‌خواستیم وارد سال جدید می‌شدیم، که چه‌کار باید انجام دهیم؟ چه چیزهایی از سال قبل مانده؟ داشتم این‏ها را می‎نوشتم و کلی فکر داشتم. این را من ثبت و ضبط کردم، خیلی هم آن روز خوشحال بودم که بالاخره این‌ها سامان گرفته که یک‌دفعه بعد از چندروز احساس درد کردم، رفتم دکتر و گفت که خب باید جراحی شوی، گفتم ما تازه تولید کارمان شروع شده، گفت اگر کژ‌دار و مریض رفتار کنی اتفاقی نمی‌افتد. هرچه فکر کردم که خدایا حالا چه‌کار کنیم؟ دکور، لباس، گریم، متن، من در بطن کارم الان نمی‎توانم برم در حاشیه کار. پلان‌های دو و سه خودم‎ را چیدم، گفتم اگر به آن مرحله رسیدم به علی فروتن بگویم که مثلا این اتفاق افتاده و حالا تو بیا این کار را انجام بده. روزها درد داشتم تا این‌که یک‌جایی دیگر اصلا نتوانستم همراهی لازم را کنم.

علی فروتن:  این را خالی می‌بندد! این‌جایش را خالی می‌بندد!

حمید گلی: ظرف چندروز آن‌قدر ضعیف شدم، با خودم گفتم از آن همه فکر و انرژی به این رسیدم ‌که بروم بیمارستان، یعنی فکر دیگری ندارم و مدام درحال سوال پرسیدن از دکترم. که او هم می‌گفت ریکاوری طول می‌کشد، حدود بیست‎روز، یک‌ماه نباید این کار را انجام دهی. از آن‌چه که فکر می‌‎کردم مایوس شدم، ولی زمانی که در اتاق عمل با دکتر بیهوشی صحبت می‌کردم، گفتم من اگر برگشتم باید بروم از این‌جا شروع کنم. یعنی در پلان قبلی واقعا مایوس شدم چون نمی‌شد. الان شما می‎گویید تغییر کردی، دیشب اولین شبی است که رسما فعالیت بدنی‎ من شروع شده مثلا یک‌چیزی حول و حوش هفتصدمتر توانستم شنا کنم، آن هم با سلام و صلوات که یک وقت دوباره اتفاقی نیفتد و بگویند چرا به حرف دکتر گوش ندادی. بالغ بر یک‎ ماه‌ونیم است که با چند متخصص در تماسم که آن‌ها هم تایید کرده‎اند که گرید۳ و بیهوشی این‌طوری می‌شود. بعد از عمل جراحی، فیزیولوژی بدن این‌طوری می‌شود، در بهترین حالت این تغییرات را در یک پروسه شش‌ماهه لازم داری. یعنی شما می‌بینید یک‎باره با یک‌چیزی کل آن چیز به یاس تبدیل می‌شود ولی من باز باید نقطه امیدواری را از آن‎جا بردارم و در یک پلان دیگر بگذارم.

«فی‌تی‌لند» هم واقعا قرار نبود. من همین الان هم مایوس نیستم ولی واقعا نمی‎دانم بیست‌وشش قسمت دومی وجود دارد درصورتی‌که من دلم می‎خواهد دوهزار و ششصد قسمت باشد.

مایوس نیستم ولی وقتی پلان‌هایتان به‌هم می‌ریزد و دوباره می‎خواهید شروع کنید زمان و انرژی می‌برد، آدم‌ها و فرصت‌هایتان را از دست می‌دهید. و ان‎قدر این دوباره‌ها تکرار می‌شود، هزینه‌اش می‌شود عمرتان. متاسفانه فرصت‌سوزی نمی‌خواهم بگویم عامدانه ولی دیگر خیلی در چشم دارد اتفاق می‌افتد.

علی فروتن: من بالای سی سال است که دارم با حمید گلی کار می‌کنم، یکی از خالی‎های بزرگی که بست همین‌الان بود که گفت من یک روزهایی نتوانستم باشم و خیلی مایه نگذاشتم. یک‌جاهایی من جلویش را می‎گرفتم که برای چی این حرکت را می‌زنی، این حرکت را نزن، تو مگر مشکل نداری تو قرار است عمل جراحی شوی ولی کار خودش را می‌کرد. یک بخش این رفتار به‌خاطر رفاقت است، یک بخشش تعهد کاری است، یک بخشش عشقی است که حمید گلی به بچه‌ها دارد و تعهدی است که به کارش دارد. کم نمی‌گذارد. این را بارها به ما گفته‌اند، آدم‌های غریبه بارها به ما گفته‌اندکه شما جزو افرادی هستید که کم‌فروشی نمی‌کنید. این برای من لطف خداست این که من حمید و محمد کم‎فروشی را اصلا بلد نیستیم یعنی وقتی می‌آییم صدمان را می‌گذاریم، ما هرچه بوده را گذاشته‌ایم. من حرفم این است که اگر چیزی اتفاق نیفتاده از سمت ما نبوده، دلیلش نبود چیز دیگری بوده. من هم اگر بخواهم به‎عنوان حرف آخر بگویم من آرزویم این است که بچه‌ها همیشه لحظات شیرین و خوشی را داشته باشند و این لحظات شیرین و خوش غیر از پدر و مادر و لطف و نگاه مثبتی که همیشه خداوند به همه خانواده‌ها و نه‎تنها ایرانی، نه‌تنها مسلمان، خداوند نگاه جهان‌شمولی به همه آدم‎هایی که خلق کرده دارد و آن‌ها را رها نکرده، هیچ‎وقت ما را رها نمی‌کند. همیشه هوای ما را دارد، مراقبمان است و از در که بیرون می‌رویم غیرممکن است حواسش به ما نباشد که اتفاقی برایمان نیفتد حالا ما خودمان اگر سکندری می‌خوریم و با کله می‌رویم توی جوی آب این دست خود من است که دقت نمی‎کنم این دیگر برنمی‎گردد به اینی که می‌گویند خدا خواست، نه خدا آن را نمی‎خواهد، تو وقتی داری در خیابان راه می‌روی شلنگ‌تخته می‌اندازی. تمام این‌ها و واقعا خدا لطف زیادی به همه آدم‎ها به‎ویژه به ماها به من و حمید گلی و کسانی‌که در حوزه کودک فعالیت می‎کنند، دارد. چندروزپیش دربین صحبت‌هایمان به مجید قناد گفتم من به این اعتقاد دارم من، شما و دوستانی که کار کودک انجام می‎دهیم با آدم‎های دیگر متفاوتیم از این‌جهت که به مو می‌رسد اما پاره نمی‎شود به‎واسط این‌که نگاه و دعای خیر خیلی از خانواده‎ها پشت‌سر ماست. حال خوب خیلی‌ها پشت‎سر ماست. ما دشمنم داریم کم هم نیستند، شاید از دوست‌هایمان هم بیشتر باشند ولی انرژی مثبتی را که ادم‌هایی که ما را دوست دارند، برایمان می‌فرستند به‎مراتب بیشتر از آدم‏های منفی است و آن‌ها اثری نمی‎کنند. خدا را شکر می‌کنم بابت آدم‌های خوب، خانواده‌های خوب، بچه‎های خوبی که حضور دارند و آرزویم این است که همیشه اتفاقاتی بیفتد که حالشان خوب باشد و باز هم این‌جا تشکر می‌کنم از شما و به‎ویژه از دوستان خوبمان در پلتفرم دیجی‎تون که این دل‌گرمی را به ما دادند که هنوز یک‌جاهایی هست که دغدغه‌شان بچه‌ها هستند. چون شعار در این زمینه زیاد هست، ما زیاد دیده‎ایم که شعار می‎دهند باید برای بچه‌ها فلان کارها را کرد بعد می‎بینیم که طرف رفت و اصلا دیگر پشت‌سرش را نگاه نمی‎کند ولی واقعا بچه‏های دیجی‌تون پای کار بودند حالا چه این بیست‎وشش قسمت باشد و تمام شود چه ادامه پیدا کند به قول حمید گلی دوهزاروششصد قسمت ساخته شود؛ خودشان را در عرصه کودک ثابت کردند، در این وانفسایی که واقعا کسی نمی‌آید در این مقوله سرمایه‌گذاری کند، این دوستان این کار را کردند. از آن‌ها تشکر می‌کنم و امیدوارم که این اتفاق ادامه‌‎دار باشد چه برای ما چه برای آدم‎های دیگر، کسانی‌که قرار است برای بچه‌ها کار کنند و همیشه بچه‎ها لذت ببرند و اتفاق‎های خوب برای همه بیفتد.

کلید واژه:
گروه بندی: دسته‌بندی نشده

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید