فیلم پیشی گرفتن، یک درام روانشناسانه و دوستداشتنی است که براساس یکسری وقایع واقعی ساخته شده است؛ و داستان زنی فروپاشیده را بهتصویر میکشد.
فیلم پیشی گرفتن، یک درام روانشناسانه و دوستداشتنی است که براساس یکسری وقایع واقعی ساخته شده است؛ و داستان زنی فروپاشیده را بهتصویر میکشد. این فیلم یک فضاسازی بهشدت جذاب و گیرا دارد و فیلمساز مطابق روان ازدسترفتهی قهرمان قصهاش این اتمسفر را سرد و بیروح طراحی میکند. زمینهای سرد اسکاتلند، آبهای سرد، طوفانهای همیشگی و پالت رنگی غیرگرم همهاش در جهت فرمبخشیدن به این قصهی ترومایی بوجود آمده است. از همه مهمتر بازی جذاب و دوستداشتنی سرشه رونان است، او میداند که چگونه جهان زنی را بهتصویر بکشد که چیزی ازش باقی نمانده است.
این فیلم در دستهی آثار روانشناسانه قرار میگیرد، اثری که ساخت سختی دارد. فیلم پر از کشمکشهای درونی است، یک روایت همراه با ایدههای استعارهای. فیلم پیشی گرفتن با اینکه ریتم کندی دارد و در قسمتهایی نیز ضعیف ظاهر میشود اما اثری قابل اعتناست و مخاطب میتواند با آن همذاتپنداری کند. اصلا همین نیز دلیل موفقیت فیلم میشود، چراکه احساسات مخاطب را در دست میگیرد و او را به دنیای فروپاشیدهای میبرد که مخاطب برای یکبار هم که شده آن را به نحوی لمس کرده است.
فیلم پیشی گرفتن، درامی روانشناسانه با ایدههای یک اثر انسانی است که وارد زندگی زنی بنام رونا میشود و داستان زندگیاش را روایت میکند. فیلم لایهلایه پیش میرود و در روان پر از درد او نفوذ میکند. رونا زنی شکستخورده است که برای گذراندن دوران تراپی خود به محل زندگی کودکیاش، در اسکاتلند بازمیگردد. او در حال ترک الکل است و رابطهی عاطفی خود را نیز از دست داده. او آدم تنهایی است که به هر چیزی چنگ میزند تا به زندگی برگردد. او از لندن به اورکن میآید تا به دور از شلوغیها مسیر خود را بازسازد و دوباره همه چیز را از نو شروع کند.
پیشی گرفتن، فیلمی کاملا ملموس و قابل دسترس است، اثری رئال با نمایش شرایط زندگی انسانی که درگیر سقوط و فروپاشی شده است. رونا در جهنم زندگی میکند، راه فراری ندارد و در جستجوی مسیری است که او را به رستگاری برساند. فیلمساز برای ساخت این فیلم مسیر بهشدت سختی را از سر رد کرده است. او باید قهرمانی را بهتصویر بکشد که زندگیاش در برآیند کشمکشهای بیرونی و کشمکشهای درونی در حال نابودی و فروپاشی است. فیلم با تصویر کودکی تنها در ساحل شروع میشود. او در حال قدم زدن در اطراف دریاست. بعد از آن به عمق دریا میرویم جائی که یک فک در حال نگاه کردن به اطرافاش است. صدای خارج از قابِ رونا: «تو جزایر اورکنی هر کسی که غرق بشه، تبدیل به فک میشه… اونها موقع جزر و مد شکل انسان میشن و بیرون میان و میرقصن و اگه آدمی اونها رو ببینه دیگه نمیتونن شبیه فک بشن و به آب برگردن … اونا تو خشکی میمونن و بیقرار میشن»تصاویر رقص رونا در آب به این صداها گره میخورد، رونا غرق شده، او همان سلکی (فک) است که دیگر نتوانسته است به دریا برگردد و حالا در خشکی سرگردان مانده است. فیلمساز استعاره میآفریند، از نماد استفاده میکند و در قالب یک داستان فولک، به روایت زندگی زنی آشفته میپردازد. فیلم از افسانههای فولکلوریک استفاده میکند و همین ارزش روایت را بالا میبرد. فیلمساز بجای اینکه در پی بهتصویر کشیدن یک زندگی سراسر تلخ و ناراحتکننده باشد، ترجیح داده است که قهرماناش را در جهانی افسانهای اما کاملا واقعی به حرکت درآورد و چه ترجیح خوبی! رونا یک سِلکی آشفته است که حالا توسط دیگران دیده شده و نمیتواند به دریا برگردد، میخواهد بجنگد و خودش را از ملال خشکی نجات دهد. از آنجائی که این فیلم بیشتر با کشمکشهای درونی سروکار دارد که البته کار بسیار سختی نیز هست، فیلمساز از افسانهای فولک استفاده میکند تا بتواند کشمکشهای درونی را بهتر پرداخت کند. درواقع استعاره، مسیر پرداخت کشمکشهای درونی ناتوانکنندهای است که قهرمان قصه با آنها سروکار دارد.
تصویر از دریا به یک بار کات میخورد، جائی که رونا هیچ تعادلی از خود ندارد و فقط مینوشد. بعد از آن رونا را میبینیم که در حال کار در اصطبل حیوانات است. فیلم با روایت غیرخطی خود وارد لحظات و روزهای مختلفی از زندگی رونا میشود تا اینکه مسیر اصلی داستان را در پیش میگیرد و وارد زندگی قهرمان قصه میشود. فیلمساز از دریچهی ناخودآگاه جمعی به قهرمان قصهاش نور میتاباند تا زندگیاش را نجات دهد. رونا باید در جائی درمان شود که آسیب دیده است.
شخصیت اصلی قصه درگیر ترومای شدیدی است، یک ضربهی کاری که از دوران کودکیاش تغذیه میکند. پدر رونا دوقطبی دارد و فیلمساز چقدر خوب، شرایط یک فرد مبتلا به بایپولار را بهتصویر میکشد. کودکی رونا در همقرینگی با وضعیت روحی پدرش، تبدیل به ترومایی شده که او را به دامان الکل پرتاب کرده است. گردابی که در زندگی دوران کودکی او وجود داشته است رهایش نمیکند و او را بیشتر بهسمت الکل سوق میدهد. رونا از نوشیدنی پدرش میخورد، چراکه او دوباره دچار حملهی دوقطبی شده است. گویی زندگی نمیخواهد رونا به شرایط عادی بازگردد. او شبیه همهی قهرمانان قصههای هولناک کم میآورد و دوباره به بار میرود چراکه نیازمند شادی و فراموشی است.
او هرچه قدر که ناامیدتر میشود، گویا تصمیماش بر ادامهی زندگی بیشتر جان میگیرد. رونا در نهایت وارد آبهای سرد میشود، به زهدان میرود، مادرش را هم با خودش میبرد و پاک و خوشحال برمیگردد. فیلمساز به خواستهاش میرسد، طبیعت، قهرماناش را نجات میدهد، آخر او یک زیستشناس نیز هست. رونا بهبود پیدا میکند آنهم تنها بواسطهی برگشتن به ناخودآگاه جمعیاش. بهار میشود، او بهبود یافته، به رستگاری رسیده است و هنگام بازگشت به خانه یلوه حنایی را نیز میبیند. فیلم پیشی گرفتن اثری دربارهی تروما و مسیر بهبودی است. فیلمی با ایدهای بهظاهر راحت اما همراه با پرداختی سخت. بههمین دلیل این فیلم در ارائهی کشمکشها و گرههایی که برای زندگی رونا پیش میآید، چندان خلاقیتی به خرج نمیدهد و بهنوعی به زد و خوردهای سطحی در بار، رابطهای ازدسترفته و یک درگیری خیابانی رضایت میدهد. فیلم پیشی گرفتن، یک اثر حالخوبکن با فضایی سرد همراه با پایانی خوش است. البته نه از آن پایانهای خوش همیشگی، از آن پایانهایی با غرامتهای خیلی سخت!
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است