سریال «اسبهای آرام» ساختهی اپلتیوی پلاس یکی از مجموعههای خوشساخت است که از سری رمانهای پرفروش جاسوسی میک هرون «اسلو هاوس» اقتباس شده است.
بین تمام سریالهایی که امروزه روی پلتفرمهای پخش آنلاین میآیند، سریال «اسبهای آرام» (Slow Horses) ساختهی اپلتیوی پلاس یکی از مجموعههای خوشساخت است که از سری رمانهای پرفروش جاسوسی میک هرون «اسلو هاوس» (Slough House) اقتباس شده. داستان آن امآیفایو را در مرکزیت قرار میدهد که آژانس امنیتی و ضدجاسوسی بریتانیا است. در «اسبهای آرام» مأموران بختبرگشته اغلب به بخش اداری فرستاده میشوند که به «لجنزار» شناخته میشود. کاغذبازیهای فراوان امان مأموران این بخش را برده و رئیس سختگیرشان، جکسون لمب (گری اولدمن) هم نمیگذارد آب خوش از گلوی آنها پایین برود. این مأموران که به اصطلاح تحت عنوان اسبهای آرام شناخته میشوند، همچنان خود را درگیر برخی از مهمترین و پیچیدهترین پروندههای امآیفایو مییابند. تاکنون چهار فصل از سریال «اسبهای آرام» پخش شده و به همین زودی آن را برای فصلهای پنجم و ششم هم تمدید کردهاند و فصل ششم قرار است کتاب ششم و هفتم میک هرون را اقتباس کند و تازه این تمام ماجرا نیست. ویل اسمیت، نویسندهی سریال «اسبهای آرام» گفته برنامهی اصلیاشان این است که هر نه کتاب میک هرون را اقتباس کنند. با اینکه کتابهای هرون را به دقت نظر و جزئیات آنها میشناسند و سریال «اسبهای آرام» هم تصویر تقریبا دقیقی از منبع اصلی ارائه میدهد، همچنان بین سریال و واقعیت تفاوت وجود دارد.
البته همانطور که گفتیم با وجود این تفاوتها، اپلتیوی به ادامهی ساخت «اسبهای آرام» چراغ سبز نشان داده است. طبق گفتهی اسمیت، هرون کتابی به نام «ساعتهای مخفی» (The Secret Hours) نوشته که داستان خود جکسون لمب را دنبال کرده و شخصیتهای موجود را هم به آن میآورد و این داستان میتواند زمینهی یک اقتباس کوتاهتر را فراهم کند. مخصوصا که گری اولدمن تا هر زمان که «اسبهای آرام» ادامه بیابد، پایهی بازی در نقش لمب است. تا همین فصل چهارم هم سریال اپلتیوی اقتباس دقیقی از رمانهای هرون انجام داده و تنها تغییرات جزئی در طرحهای داستانی آن ایجاده کرده که خوانندگان کتابها و بینندگان را همزمان برای دیدن فصلهای بعدی مشتاقتر میکند. اسمیت توضیح داده که نویسندگان در اتاق فکر «اسبهای آرام» همیشه سعی می کنند به روح کتاب و شخصیتها وفادار بمانند. نویسندگان سریال حتی از خود هرون دربارهی تغییرات جزئی که در داستان ایجاد میکنند میپرسند تا از رضایت او مطمئن شوند؛ مثلا کاراکتر فردی فاکس در فصل یک و دو کاراکتر خوبی بود که در کتاب نقش بسیار کمرنگی دارد و آخر و عاقبت او هم خارج از متن اصلی اتفاق میافتد. در حالی که در سریال به کاراکتر او آنطور که شایستهی آن است بسط داده میشود. البته هر چه سریال «اسبهای آرام» به کتاب وفادار باشد، هر دو با واقعیت تفاوت دارند. مشخصا سریال جزئیات و اطلاعاتی را دربارهی امآیفایو تغییر داده که وقتی از کتاب به تصویر منتقل شدهاند، بیشتر هم خودشان را نشان میدهند.
همانطور که در نقد سریال «اسبهای آرام»دربارهی داستان جاسوسی نهچندان شیک و اتوکشیدهی سریال گفته شد، مجموعهی اپلتیوی لحن طنز خود را به سبکی کاملا انگلیسی در تمام طول داستان حفظ میکند. اما یکی از بزرگترین تفاوتهای سریال «اسبهای آرام» با واقعیت از همان ثانیهی اول مشخص میشود. اصلا بخشی به نام «لجنزار» یا «اسلو هاوس» در امآیفایو وجود ندارد. با اینکه احتمالا مأموران این سازمان بین بخشهای مختلف اداری جابهجا میشوند و همهشان مثل جیمز باند مأموریتهای خارقالعاده نمیروند، اما اساسا یک بخش مجزا هم وجود ندارد که برای مجازات مأموران سازمان گذاشته باشند تا بخواهند آنها را با کاغذبازیهای کسلکننده عذاب بدهند. البته ایدهی هوشمندانهی هرون برای تعیین چنین بخش مجزایی شاید بعدها به درد امآیفایو بخورد. با این حال، وقتی به داستان کاراکترهای سریال «اسبهای آرام» نگاه میکنید، اشتباهات آنها گاه آنقدر بزرگ است که در واقعیت برای اخراج آن فرد کافی میبود؛ نه اینکه بخواهند صرفا به انتقال او به بخش دیگری اکتفا کنند. به هر حال، در دنیای ضداطلاعات و امنیت ملی، یک اشتباه بزرگ میتواند به قیمت جان افراد تمام شود.
البته به جز تفاوتهای برجستهی «اسبهای آرام» با واقعیت، شباهتهایی با سیستم حقیقی امآیفایو در سریال هم وجود دارد؛ برای مثال، پایان جنگ سرد پیامدهای زیادی برای امآیفایو داشت که منجر به تغییرات گستردهی عملیاتی شد. در «اسبهای آرام» شبح جنگ سرد همچنان سایهی سنگینی بر سازمان اطلاعاتی بریتانیا انداخته که در داستان خودش را نشان میدهد. البته اینکه دفاتر آنها در خیابان آلدرزگیت لندن هستند کاملا تخیلی است.
سیستم اطلاعاتی و جاسوسی بریتانیا در واقعیت تفاوتهای آشکاری با سریال «اسبهای آرام» دارد. یک تفاوت آن این است که سازمانهای اطلاعاتی بیشتر از آنکه زمان خود را صرف اجرای مأموریتهای هیجانانگیز بکنند، کار اداری دارند و برای پیشبرد اهدافشان، به جای آنکه بیمحابا دل به میدان بزنند، از پشت میزهای اداریاشان امور را کنترل میکنند. این دیگر بر کسی پوشیده نیست که فیلمها و سریالهای جاسوسی تا جای ممکن پیاز داغ داستان را زیاد کرده و برای بالا بردن هیجان داستان، قهرمان خود را به دل آتش میفرستند. مشخص است که دیدن بخشهای اکشن و پراسترس کار، از یک کارمند که پشت میزش نشسته جذابیت بیشتری دارد. اما در واقعیت، کار دومی از اولی بیشتر و محتملتر است که تفاوت سریال «اسبهای آرام» با جهان واقعی امآیفایو را نشان میدهد. یکی از تحلیلگران سابق اطلاعاتی دربارهی این موضوع به «گاردین» گفته: «به سختی میتوان برنامهای ساخت که کاری که افسران سیآیای انجام میدهند را به درستی نشان دهد.» همین امر برای کارکنان امآیفایو هم صادق است. بیشتر کارهایی که افسران این سازمان اطلاعاتی انجام میدهند، حوصلهی بینندهی معمولی را سر میبرد و با هیجانات و زرق و برقی که فیلمهای جیمز باند نشان میدهند تفاوت دارد.
اگرچه سریال «اسبهای آرام» هم اصلا نمیخواهد مثل فیلمهای جیمز باند باشد و از دیدگاه واقعیتری به کار مأموران امآیفایو نگاه میکند، اما همچنان نمیتواند اقتباس صددرصدی از کار این سازمان ارائه دهد؛ چون بیش از کار اداری، به مأموریتهای میدانی تأکید دارد. مثلا همینکه مأموران با انجام کارهای اداری مجازات میشوند، نشان میدهد که «اسبهای آرام» کار میدانی را بر اولی ارجحیت میدهد که درست نیست. از صحنههای تعقیب و گریز گرفته تا تیراندازی و موقعیتهای گروگانگیری، «اسبهای آرام» هم راه فراری از این بخشهای اکشنتر داستانهای تریلر جاسوسی ندارد که مشخصا برای یک سریال تلویزیونی سرگرمکنندهتر هستند. البته اگر نخواهیم سختگیر باشیم، باید گفت که با توجه به اینکه شخصیتهای داستان «اسبهای آرام»، به یک برزخ اداری فرستاده میشوند، سریال اپلتیوی نسبت به فیلمها و سریالهای همژانر خود بیشتر جنبههای کسلکنندهی ماجرا را نشان میدهد. اما آخرسر نمیتوان انکار کرد که لمب و کارتورایت همیشه خودشان را در میانهی یک ماجراجویی هیجانانگیز مییابند.
There are no comments yet