«قضیه تفنگ چخوف» به قلم احسان بدخشان و کارگردانی اشکان پیر زندهدل با احضار شخصیتهایی از دل تاریخ و تزریق تشکیک در باورها و ذهنیتهای غالب، مخاطب را به همجهانی با مردگان دعوت میکند.
تئاتر با رجوع به گذشته و بازخوانی مستندات تاریخی، به تولید پیشآگاهی نقب میزند و میکوشد انسان عصر خویش را در موقعیتی مُشرفتر و مسلّطتر به روزگار ماضی قرار دهد و کارکردی کارا از گذشته که در ترسیم آینده و تربیت آیندگان نقش داشته باشد، بیافریند.
مرور آثار مکتوب ادبی هنری و پیمایش وضعیت زیستی و فکری نخبگان فرهنگی، ازجمله کنشگری خلاقانه نویسندگان و نمایشنامهنویسان روزگار ماست که در این اقتباس، آن پیشاگاهی پیشبرنده متبلور میگردد که به غنیتر شدن زیست اجتماعی و تولید نسل کنشگر میانجامد. در این تفکر، اصالت با تعریف کارآیی فردی و جمعی است و هر پدیده باید بهقدر بضاعت، در تکمیل معنای هستی و موجّهسازی اثر وضعی خویش قدم بردارد.
نورتابی به گذشته و آیندهاندیشی، هنر خلاقهی کنشگرانیست که ارزشافزودهای مطلوب از مستندات مستدل تاریخی استخراج میکنند و این فهم ثانویه را در اصلاح و اعتلای معاصرت خویش خرج میکنند.
نمایش «قضیه تفنگ چخوف» به قلم احسان بدخشان و کارگردانی اشکان پیر زندهدل با احضار شخصیتهایی از دل تاریخ و تزریق تشکیک در باورها و ذهنیتهای غالب، مخاطب را به همجهانی با مردگان دعوت میکند و در طرح خردهروایتهایی از هر شخصیت، جهانی نو خلق میکند. حضور قاطع طنز در این سازه نمایشی، مخاطب را از وضعیت مرعوبکننده مواجهه با شخصیتهای منتخب خارج میسازد و شکلی تجربه نشده و مبتکرانه و درعینحال منعطف و باقابلیت نقدشوندگی از آنها را ارائه میدهد. این نمایش، آگاهانه و به زیرکی، ضرورت شناخت و لزوم مراجعه به آثار ادبی در هر دورهای را تأکید میکند.
نویسنده «قضیه تفنگ چخوف» در گفتوشنودهای شخصیتها که هرکدام لحن و لهجهای متمایز از دیگری دارند، موقعیتهای دراماتیکی خلق میکند که مخاطب برای درک بیشتر آن باید یک پیشآشنایی مطالعاتی از آدمها و آثارشان داشته باشد که در برخی روایتها به جبران ناآشناییهای محتمل مخاطب، اشاراتی به آثار، مقبولیت و محبوبیت شخصیتها و نیز نحو زیستی آنها و مصائب شهرت میکند و لایههای مدفونی از ناکامیها و نامرادیهای مشاهیر احضار شده را آشکار میسازد.
کارگردان این نمایش با درک درست متن، مخاطب را در پردههای کوتاه نمایشی، رفتوآمدهای نور صحنه، طراحی لباس، حرکت و تغییر دکور، در چندجهانی بودن متن شریک میدارد. ناترازی زمانی شخصیتهای این نمایش که در صحنههای نخست، وضعیتی مغشوش در ذهن مخاطب ایجاد میکند، بهمرور و در اثر رابطه آفرینیهای مبتکرانه، باورپذیرتر میشود و به تکمیل مفهوم غایی متن کمک میکند. تئاتر روزگار ما به خلق توام با جسارت و مصادره مطلوب تئوریهای تئاتری به نفع اثر و رضایت مخاطب نیاز دارد و «قضیه تفنگ چخوف» میتواند نشانههای پیدا و پنهانی از این منظر داشته باشد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است