شهر خاموش فیلمی نمادین، فرمیک، مضمون گرا، دارای درامی سنگین و بی رحمانه و به اصطلاح جشنواره پسند است که به تازگی به نمایش در آمده است.
بهرامی در فیلم شهر خاموش به مضمون زنانگی در مقابل مردسالاری پرداخته اما در نهایت اجازه چندانی به رسوخ امید در این درام بی رحمانه، اما قدرتمند نمیدهد.
شهر خاموش فیلمی نمادین، فرمیک، مضمون گرا، دارای درامی سنگین و بی رحمانه و به اصطلاح جشنواره پسند است که به تازگی در گروه هنر و تجربه به نمایش در آمده است.
احمد بهرامی سه فیلم با درونمایه های نسبتا مشترک، کاراکترهای مشابه و فضا و لحن شبیه به هم دارد که اولی یعنی «دشت خاموش» که دومین فیلم کارنامه فیلمسازی او محسوب میشود، جایزه بهترین فیلم را در بخش افقهای هفتاد و هفتمین دوره جشنواره بینالمللی فیلم ونیز از آن خود کرد. دومین فیلم این سه گانه یعنی «شهر خاموش» نیز موفقیت هایی در جشنواره های اروپایی از جمله عنوان برنده جایزه بهترین کارگردانی جشنواره فیلم شبهای سیاه تالین از استونی کسب کرد و سومین فیلم بهرامی یعنی «مرد خاموش» هنوز به نمایش درنیامده است.
تحلیل ساختار، فرم و مضامین مورد علاقه بهرامی نشان می دهد که او تمایل زیادی به آثار فیلم سازان تجربه گرای جهان از جمله عباس کیارستمی و بلاتار مجاری تبار دارد. نمای آغازین فیلم شهر خاموش که نمایی نسبتا طولانی است فیلم «پنج »کیارستمی را تداعی می کند و ساختار و فضاسازی غمناک، سیاه و سفید و خشن فیلم، به روشنی آثار بلاتار به خصوص «تانگوی شیطان» و «اسب تورین» را به یاد می آورد خصوصا که موسیقی فیلم نیز در برخی اوقات به طور آشکاری موسیقی فیلم «اسب تورین» را به یاد تماشاگر می اندازد تا مشخص شود محل الهام و تاثیرپذیری فیلمساز نوگرای ایرانی از کجا و کدام فیلمسازان نشات گرفته است.
فیلم با وجود ساختار هنری و فضای روشنفکرانه خود، داستان ساده و عامه پسندی را روایت می کند که علاوه بر تماشاگران خاص، مخاطبان عادی تر سینما را نیز مجذوب می کند. قصه زنی که مدتی از فرزندش دور مانده و حالا سراغ پسرش را از برادرشوهرش میگیرد. فیلم از همان ابتدا با هنرنمایی دوربین مسعود امینی تیرانی جلوه گری می کند و مخاطب را به فیلمی متفاوت از لحاظ اجرای بصری و فرم روایی دعوت می کند. نماهای ۱۸۰ درجه ای و پلان سکانس های بلند فضای فیلم را حتی برای تماشاگر خاص نیز متفاوت کرده و تجربه ای تازه در فضای یکنواخت سینمای ایران مسحوب میشود.
از لحاظ شخصیت پردازی، فیلم «شهر خاموش» فیلم کم کاراکتری است. در مجموع ۷ نفر جلوی دوربین می آیند که تنها ۴ نفر از آنها حضور مستمر دارند و سه نفر دیگر خیلی کوتاه نقش آفرینی میکنند. در میان این افراد، یک زن و شش نفر دیگر جملگی مرد هستند و این تقابل، آگاهانه و در خدمت مضمون ضد جنسی فیلم تعییه شده است. باران کوثری تنها زن فیلم است که نقش بمانی را ایفا میکند که به تازگی از زندان آزاد شده و همچنان مظنون به قتل همسرش است. علی باقری در نقش ابی، برادر شوهر بمانی است و کاراکتری از دنیا بریده و زخم خورده را بازی میکند.
بابک کریمی صاحبکار، کارخانه دار و نقش مهندس در فیلم است که شمایل افراد متمول، خودخواه و پلید را بازی می کند. محسن مهری دروی در جایگاه نگهبان کارخانه و شخصیتی چشم چران و فرصت طلب را دارد که مدام قصد تلکه کردن و باج گیری از بمانی را دارد. بهزاد دورانی بازیگر فیلم به یادماندنی «باد ما را خواهد برد» مرحوم کیارستمی نقشی کوتاه ولی موثر در فیلم است و کاراکتر پدر ناتنی پارسا را برعهده دارد.
دو برادر ابی حضوری کوتاه دارند و تصویر برادران سنتی، وحشی و غیرمتمدن را تبیین می کنند که حضور بسیار کوتاهی دارند و انگ ناپاکی به بمانی و خیانت به ابی از سوی آنها مطرح میشود.
مضمون فیلم شهر خاموش، مضمونی اجتماعی و در تضاد با جامعه مردسالار و ضد زنی است که نگاه ابزاری و غیرانسانی به زنان دارد. هر چند که بمانی به بهانه پیدا کردن فرزندش پارسا به کارخانه متروک و محل تجمع اتومبیلهای اسقاطی می آید اما در اصل هدفی فراتر از یافتن پسرش پیدا میکند و در حین رسیدن به هدفش و هنگامی که از دیدن فرزندش ناامید میشود قصد انتقام از همه مردانی میگیرد که نگاه غیرانسانی و ناپاک به او دارند و در گذشته نیز انگ ناپاکی به او زدند.
بمانی همه مردان از نگهبان و مهندس تا ابی مدعی عاشق بودنش را به خشن ترین شکل ممکن از میان میبرد و در نهایت و هنگامی که امیدی برای زندگی خود نمیبیند، به سیاق دیگر مردانی که در دستگاه خوردکن کشته شدند، خودش را میکشد.
رویکرد فیلمساز، نگاه سرد و بی رحمانهای است که زندگی را در سخت ترین و ناامیدترین شکل ممکن تصویر می کند. فضاسازی فیلم که مدام روی اتومبیل های اسقاطی تاکید دارد تا صدای زوزه باد و نماهای لانگ شاتی که بی چیزی و ناچیزی را نشان می دهد، جملگی در خدمت مضمون سرد، بی رحمانه و خشن فیلم است که در پس کاراکترها و فیلمنامه ترسناک و رئالیستی فیلم نهفته است. رنگ سیاه و سفید فیلم هم با وجود اینکه فیلم های سرد اروپای شرقی را برای سینه فیل ها تداعی میکند در خدمت همین سردی و بی روحی زندگی است که در فیلم جریان دارد. زندگی که به واقع رنگی برای تصویرکردنش وجود ندارد و همه چیز از کدری و ناخوشایندی آدمها و اشیاء حکایت دارد.
شهرخاموش در ورای داستان ساده، فیلمی نمادین و استعاری است که ردپای این نمادگرایی در بخش های مهمی از فیلم تکرار میشود. سگ ماده ای که مدام دور و بر بمانی پرسه میزند و در چند نمای مجزا به تماشاگر نشان داده می شود تا تاثیر و تاکید زندگی سخت و تنهایی این حیوان ماده در کنار سختی زندگی بمانی که هم مادر است و هم محکوم به تنهایی، روشن تر تداعی شود و ما به ازای طبیعی آن نیز آورده شود.
ماشین هیدرولیک و خوردکننده فیلم نیز تاویل و تفسیرهای زیادی را به ارمغان آورده است تا جاییکه به انسان هایی می ماند که روح و جسم دیگران را خورد و نابود میکنند. به نظر میرسد بحث تعرض به ماشین خوردکنی تشبیه میشود که روح و جسم یک زن را به طور تومان خورد و نابود میکند و این تنها تصویری از این اتفاق است و تاثیر آن گفتنی و نوشتنی نیست. ملافه سفیدی که بمانی هر بار بعد از انجام قتل ها روی خود می اندازد به پاکی او و نوعی تطهیر و تقدیس بازیگر زن فیلم میماند که مردان قصه همگی، تاکید بر دامن ناپاک و انگ بدخویی به او دارند.
محمد تقی زاده
منبع:هنر تجربه
There are no comments yet