«دلبر عجیب»؛متفاوت‌ترین فیلم‌ جنایی براساس واقعیت

دلبر عجیب شبیه فیلم‌های ابتدایی ژانر جنایی و نوآر دست به خلاقیت می‌زند و برخلاف فیلم‌های هم‌دوره‌اش چیزی به این ژانر اضافه می‌کند. این فیلم یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های جنایی و براساس واقعیت این روزهای سینما است.


استفاده از سرگذشت قاتلان سریالی همیشه منبع الهام خوبی برای فیلمسازان بوده است. قاتلان و متعرضان مشهور، قصه‌های آماده‌ای هستند که نویسندگان با خیال راحت آن‌ها را دستمایه‌ی روایت‌هایی قرار می‌دهند که مخاطب برای دیدن و خواندشان لَه‌لَه می‌زند. پرونده‌های واقعی زیادی وجود دارد که حالا بخش مهمی از تاریخ ژانر جنایی را تشکیل می‌دهند. اما چیزی که در میان این همه تعلیق و اضطراب وجود دارد، این است که بیشتر این آثار درگیر تکرار و ملال شده‌اند. یا بازپرس و خبرنگاری در زندان به‌سراغ این قاتلان و روانی‌ها می‌رود و یا فیلمساز با استفاده از زوایه دید اول شخص و سوم شخص تعلیق می‌آفریند و اطلاعات مخاطب را جلوتر و یا عقب‌تر از شخصیت اصلی ماجرا قرار می‌دهد.

اما فیلم «دلبر عجیب» شبیه هیچکدام از این‌ها نیست! دلبر عجیب شبیه فیلم‌های ابتدایی ژانر جنایی و نوآر دست به خلاقیت می‌زند و برخلاف فیلم‌های هم‌دوره‌اش چیزی به این ژانر اضافه می‌کند. این فیلم یکی از متفاوت‌ترین فیلم‌های جنایی و براساس واقعیت این روزهای سینماست. در زمانی که بیشتر آثار براساس واقعیت درگیر چرخه‌ی تکرار ساختاری شده‌اند «دلبر عجیب» حکم طلا را دارد. فیلم‌های براساس واقعیت بیش از هر گونه‌‌ی سینمایی در معرض ضعف تعلیق قرار دارند اما این فیلم به‌طرز هوشمندانه‌ای چرخه‌ی تکراری این ژانر را دور می‌زند و ساختاری بسیار متفاوت تحویلمان می‌دهد. اگر این فیلم را ندیده‌اید بهتر است که ادامه‌ی مطلب را نخوانید!
فیلم با پلانی سیاه‌وسفید شبیه فیلم‌های کلاسیک جنایی و نوآر شروع می‌شود. دمون (شیطان) سیگاری روشن می‌کند و زنی خارج از قاب از او سوال می‌پرسد که تو ممکن است یک قاتل زنجیره‌ای باشی؟ دمون به نمای (P.O.V) زن خیره می‌شود و ما به پلان بعدی می‌رویم، جائی که دمون در حال خفه کردن یک زن است. صفحه فید می‌شود و بعد از آن فیلمساز به ما می‌فهماند که منبع اتفاقات این اثر گزارش‌های پلیس و اظهارات شاهدان عینی درباره‌ی یک قاتل سریالی بوده است. درنهایت تصویر به زنی آشفته با صورتی خونی که در حال دویدن است کات می‌خورد و تماشاگر بدون معطلی به این نتیجه می‌رسد که مرد سیگار به دست پلان اول همان قاتلی است که این زن را دنبال می‌کند و وای به حال زنی که با دمون در یک ماشین نشسته است!

تا به اینجای کار همه چیز شبیه یک فیلم جنایی متاثر از زندگی یک قاتل زنجیره‌ای است. تعلیق همانند تریلرهای وابسته به ژانر بالاست و مخاطب در ذهن خودش به چندوچون داستان پی برده است. اما درست جائی که ما فکر می‌کنم فیلمساز شبیه بیشتر فیلم‌های جنایی کاربن‌‌اش را قرار داده و مشغول کپی برداری است، او تغییر مسیر می‌دهد و مسیر ساختار جسورانه‌ای را پیش می‌گیرد. «دلبر عجیب»در شش بخش روایت می‌شود و حال‌وهوای فیلم از همان ابتدا ما را به یاد سینمای دهه‌ی ۷۰ آمریکا می‌اندازد. فیلمساز با استفاده از این گریزها به‌نوعی به آثار جنایی کلاسیک ادای احترام نیز می‌کند.

همانطور که مشخص است تعلیق یکی از قطعات مهم پازل ژانر تریلر و جنایی به‌حساب می‌آید که این فیلم نیز از همان ابتدا حواسش به این بُعد از ماجرا هست و ذهن تماشاگر را حسابی به خود مشغول می‌کند. در ادامه آنچه که برای شیوه‌ی روایت می‌ماند انتخاب نوع زاویه دید است. این فیلم با انتخاب یک زاویه دید منحصربفرد به پیچش داستانی فوق‌العاده‌ای می‌رسد که می‌تواند دوز تعلیق را بسیار بالا ببرد. در ژانر جنایی یا مخاطب از همه چیز خبر دارد و قهرمان قصه از آن بی‌اطلاع است و یا قهرمان قصه و مخاطب هر دو از همه چیز بی‌اطلاع هستند. فیلمساز در بخش ابتدایی فیلم و با بهره‌گیری از شیوه‌ی روایت غیرخطی با ماهیت زاویه دید کار می‌کند تا در ادامه استعدادش را به رخ همه بکشد.
در فیلم «دلبر عجیب»فیلمساز کاری می‌کند تا ماهیت زاویه دید، تعلیق و پیچش داستانی هر سه به یکدیگر گره بخورند. او بواسطه‌ی خلاقیتی که در نوع زاویه دید بوجود آورده است همه چیز را تحت کنترل خود می‌گیرد و ما در انتها شاهد اثری خواهیم بود که روایت‌اش با استفاده از مصالح درام در هر لحظه دست به غافلگیری مخاطب می‌زند. فیلم بعد از ارائه‌ی تیتراژ از روایت غیرخطی استفاده می‌کند و از بخش سوم با عنوان «میشه کمکم کنید؟ لطفا!» شروع می‌شود. در یک تعقیب‌وگریز اضطراب‌آفرین آقای شیطان به دنبال بانو است و مخاطب چقدر استرس این بانو را دارد! فیلمساز در این جاده به هدف خودش رسیده است و تماشاگر را کاملا منطقی و با استفاده از الگوی «همه چیز را به یکباره نگو» تحت تنش زیادی قرار می‌دهد. نوع کشمکش‌های بیرونی این سکانس مخاطب را اینگونه توجیه می‌کند که آدم‌کش سریالی آقای شیطان است و آنکه به کمک نیاز دارد، بانوی قرمزپوش!

بعد از پایان این بخش به قسمت سوم می‌رویم. آقای شیطان اسلحه بدست در خانه‌ای به دنبال بانو است. بانو در صندوقی قائم شده و فندک می‌زند. دوز تعلیق بالاست، دمون به چند صندوق شلیک می‌کند، فیلمساز به هدف‌اش دوباره می‌رسد و مخاطب می‌ترسد که بانو بدست آقای شیطان گرفتار شود. تا به اینجا فرم و محتوا در مسیر وفادارانه‌ای نسبت ژانر حرکت می‌کنند. تعلیق وجود دارد، موسیقی در خدمت کنش‌ها است، مخاطب نسبت به زن قرمزپوش از جزئیات بیشتری درباره‌ی حضور دمون آگاهی دارد و از همه اضطراب‌انگیزتر اینکه جنازه‌ی سرتاپا غرق خون روی زمین به کشمکش‌های این سکانس فضاسازی منحصربفردی می‌بخشد و ریتم را به‌طرز حساب‌شده‌ای بالا می‌برد تا که مخاطب بترسد؛ و برای بانو دچار ترس و تنش شود! به‌غیر از ویژگی‌های روایی ژانر جنایی نوع کارگردانی، زوایه‌بندی و حرکت دوربین نیز بسیار هوشمندانه و در جهت اثربخشی به تنش و تعلیق طراحی شده است.

«دلبر عجیب» علاوه‌بر اینکه طبق پارادایم‌های ژانر حرکت می‌کند، همزمان دست به نوآوری نیز می‌زند. تعلیق، پیچش داستانی و نوع زاویه دید عناصر حتمی تریلرها و گونه‌های جنایی و معمایی هستند که مسیر درام را برای این نوع روایت‌ها شکل می‌دهند. همه‌ی این‌ها در «دلبر عجیب» با تاسی از قواعد ژانر نیز حضور دارند اما نوع ساختاری که فیلمساز به چگونگی استفاده از المان‌ها بخشیده است ما را به یاد جمله‌ی مارکز می‌اندازد: «بیشتر ایده‌ها گفته شده‌ و این چگونه گفتن‌هاست که هنوز مانده». پیچش داستانی در همه‌ی فیلم‌های استاندارد جنایی وجود دارد اما دلبر عجیب می‌داند که چگونه از این ویژگی استفاده کند تا شبیه یک اثر کاملا مدرن و جدید به چشم بیاید.

حتی در این فیلم آن کارگاه همیشگی ژانر جنایی و معمایی نیز حضور دارد. اما دقت کنید که فیلمساز با چه ظرافتی او را وارد درام می‌کند. دمون تا جائی که بانو او را مورد سوقصد قرار نداده است، شبیه مخاطب از چیزی خبر ندارد و اصلا مشخص نیست که او یک افسر پلیس است! اما در قسمت‌هایی که آقای شیطان به دنبال بانو می‌گردد، تماشاگر از کاراگاه قصه عقب می‌افتد و تنها این قهرمان و ضدقهرمان هستند که از همه چیز اطلاع دارند. حتی افشای شخصیت دمون نیز به نوعی یک پیچش کارکتری محسوب می‌شود. روایت از همان ابتدا مشخص نمی‌کند که او چه نقشی در این ماجرا دارد.

نوع پایان‌بندی فیلم نیز در نوع خود بسیار منحصربفرد طراحی شده است. فیلمساز در سکانس پایانی، جائی که بانو تیر می‌خورد، رویه‌ی فیلم‌های هنری را پیاده می‌کند. بانو در پلانی طولانی زجر می‌کشد، نفس‌نفس می‌زند و در ماشینی در حال حرکت جان می‌دهد. کارگردان مخاطب و بانو را آزاد می‌‍‌گذارد تا به یکدیگر نزدیک شوند، تماشاگر او را لمس کند و برای مدتی با یک قاتل تنها بماند. فیلمساز پرتره‌ای خاکستری به بانو می‌بخشد و درنهایت او را همانند یک «انسان» از بین می‌برد. در جهان کارگردان قاتل‌ها هم انسان هستند.

و درنهایت این بازی جذاب و هوشمندانه‌ی ویلا فیتز جرالد و کایل گالنر است که به جهان کارگردان واقعیت می‌بخشد. زوجی که همانند روایت پرپیچ‌وتاب کارگردان دارای سبک منحصربفردی هستند و می‌دانند چگونه آن قوس‌وتاب درام را به تماشاگرشان انتقال دهند. دلبر عجیب یک اثر تماشایی است. فیلمی همراه با بدعت‌های فرمی و روایی. آنقدر رادیکال که به‌راحتی نمی‌توان دست کارگردانش را خواند. دلبر عجیب اثری فاقد هرگونه محافظه‌کاری است. جهان پرتلاطم از ایده‌ها و طرح‌های جسورانه!

منبعغ:زومجی

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

There are no comments yet

× You need to log in to enter the discussion