بازنده سریالی که جلوههای بصری آن برجسته بوده و مخاطب را در یک محیط و فضای تازهای قرار میدهد.
ژانر معمایی-جنایی به ویژه وقتی با یک قصه خانوادگی گره میخورد برای مخاطب ایرانی جذاب و تماشایی میشود. سریال بازنده با همین ساختار و در همین فضا داستانش را روایت میکند که البته با لایههایی از روانکاوی شخصیتها آمیخته و سویههای کارآگاهی آن را با نوعی مکاشفه روانکاوانه کاراکترها پیوند میزند و از این طریق ذهن مخاطب را به شکل بیرونی با تعلیق درام و از حیث درونی با واکاوی شخصیتها به میانجی کشف معما صورت بندی و بازنمایی میکند.
قصه از یک مهمانی شروع و گم شدن یک نوزاد شروع میشود. کاراگاه کیانی (علیرضا کمالی) برای کشف راز این معما وارد میدان میشود اما در پس آن، شخصیتهای قصه به ویژه دو شخصیت اصلی و زوج قصه در کانون این رمزگشایی قرار گرفته و گذشته و شخصیتشان در بستر یک رمزگشایی روانشناختی قرار میگیرد تا به رخداد اصلی یعنی گم شدن نوزاد گره بخورد. گویی در بازنده قرار است با نوعی روانشناسی شکست و واکاوی شخصیتهای شکست خورده در زندگی مواجه شویم که در دل یک قصه معمایی به تصویر کشیده میشود.
انتخاب علیرضا کمالی برای نقش کاراگاه، انتخاب هوشمندانهای بود که با جنس بازیاش با پیچیدگی و درونگرایی یک کارگاه باهوش و جدی و کاریزماتیک که نگاه و کلام نافذی دارد مماس بوده و متناسب با پیچیدگی خود اتفاق و این پرونده معمایی است که در پس آن لایههای انباشته از رازهای پنهان خانوادگی نهفته است. به جز فضای معمایی قصه، فضاسازی و میزانسن و دکور کار هم متفاوت بوده و از معماری خاصی برخوردار است که آن را به شمایل فیلمهای کلاسیک کارآگاهی شبیه میکند.
رنگ آمیزی و نورپردازی و طراحی لباس و هر آنچه که مربوط به طراحی صحنه در این سریال میشود یک فضا و اتمسفر ویژهای را خلق کرده که واجد زیبایی شناسی بصری بوده و البته کمک میکند که قصه و روایت آن در فضای رازآلودتری به تصویر کشیده شده و بازنمایی شود. به عبارت دیگر در بازنده با سریالی مواجه هستیم که جلوههای بصری آن برجسته بوده و مخاطب را در یک محیط و فضای تازهای قرار میدهد. جالب اینکه این فضاسازی و دکور و طراحی صحنه و لباس در عین کلاسیک بودن سویههای ایرانی هم دارد اما در عین حال اگر بازیگرانش یا مثلا ماشینها و پلاکهایش ایرانی نبود گویی با یک سریال خارجی مواجه بودیم. به عبارت دیگر میتوان گفت فضا و موقعیت بصری سریال به گونهای است که انگار به جغرافیای خاصی تعلق ندارد.
با این حال همین مولفهها و ویژگیها کمک میکند تا مخاطب از تماشای سریال، حظ بصری هم ببرد. در واقع در این سریال با قابهای بصری و تصاویری غیرکلیشهای و کلاسیک مواجه هستیم که معمای قصه را پر رمز و رازتر میکند و گویی به تعلیق داستان آن عمق بیشتری میبخشد. به نوعی بین بیرون و درون قصه یک پیوند نمادین و تاویل پذیر ایجاد میشود که به ایجاد حس و حال معمایی درام در ذهن مخاطب کمک میکند. شاید آنچه در بازنده بیش از هر چیز برجسته میشود نوعی مکاشفه موازی در معمای قصه است. به این معنا که از یک سو گم شدن نوزاد در کانون این معما قرار میگیرد و دوم آشنایی زدایی از پدر و مادر او که ازدواج نامتعارف و شخصیت و گذشتهای متفاوت داشتند.
زن (سارا بهرامی) از دل یک خانواده ثروتمند و مرد (صابر ابر) از درون یک خانواده فقیر آمده و ازدواج و وصال آنها حاصل یک تضاد است. تضادهای فردی و اجتماعی که گویی بی ارتباط با فاجعهای که رخ داده نیست و از رهگذر بازجوییها و گفتوگوها و فرآیند کشف و رمزگشایی از معما به تدریج آشکار میشود. به عبارت دیگر به میانجی رمزگشایی از پرونده یک کودک ربایی و یا شاید قتل، آشنایی زدایی از شخصیتهای اصلی قصه که یک زوج و والدین این نوزاد هستند هم رخ میدهد. حالا قضاوت و داوری درباره سریال زود است اما شمایل ظاهری و ابتدایی کار نشان میدهد که با سریالی مواجه هستیم که کم فروشی نکرده و با تکیه بر خلاقیت و نوآوریهای فنی و بصری، تلاش کرده تا قصه و قاب متفاوتی را در برابر دیدگان مخاطب قرار دهد.
قصهای معمایی و جنایی که با روایت و رویکردی روانکاوانه در رمزگشایی از کاراکترها همراه شده و صرفا یک قصه پلیسی و کارآگاهی نیست. گویی فقط قرار نیست با واکاوی جرم مواجه شویم که با روانکاوی مجرم یا متهمان پرونده هم مواجه میشویم که عمق بیشتری به درک معنا و معمای قصه میبخشد. همه شخصیتهای قصه پررمز و رازند و شخصیت آنها سویه پنهان و پیدایی دارد که ذهن مخاطب را درگیر خود میکند چنانکه انگار همه آنها به نوعی مضنونند و ممکن است ربطی به پرونده داشته باشند. «بازنده» شروع خوبی داشته و تعلیقهای چند لایه آن موجب میشود که تماشای آن مخاطب را منتظر قسمت بعد بگذارد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است