ملاقات با جادوگر سطحی و بیقاعده است. زمانی که فیلمنامه انسجام حداقلی نداشته باشد و نتواند شخصیتها را معرفی کند قطعاً نمیتوانیم از فیلم انتظار زیادی داشته باشیم.
ملاقات با جادوگر قصد داشته فیلمی جدی باشد و به مسائل نامرسوم آقازادگی یا اختلاسهای نفتی بپردازد، اما رگههای طنزآمیز باعث شده فیلم به ورطه دیگری پرتاب شود، چراکه کارگردان بیشتر از آن که مسئله سیاسی فیلم برایش مهم باشد، درگیر طنزهای مقطعی شده که نه تنها با کلیت موضوع سنخیتی ندارد بلکه جهان اثر را سخیف کرده است.
فیلم کاملاً بلاتکلیف است و نمیداند در چه ژانری باید قرار بگیرد. امیرمهدی ژوله به عنوان بازیگر توانایی خلق موقعیت کمدی را ندارد و او همچنان در موقعیتهای هجوآمیز استندآپ کمدی خندوانه متوقف مانده است. نه فرم کمدی را میداند و نه کاراکتر خندهآوری است که از او به عنوان نقش اول استفاده شود. حمید بهرامیان سعی داشته به موازات کمدی بودن متن به مسائل مهم کشور هم بپردازد، اما نه تنها کمدی اثر با وجود ژوله و هستی مهدوی و مانی حقیقی کار نمیکند بلکه بخش جدی فیلم هم شوخی گرفته میشود، چراکه تمهیدات بهرامیان برای ایجاد یک قصه جدی کامل نیست. حتی احمق بودن آرش و سوءاستفادههایی که از او میشود هم باز نمیتواند ایجاد طنز کند، اینکه آرش آقازاده است و آرزوی رفتن به امریکا را دارد و برای برآورده شدن آرزویش هر کاری را انجام میدهد هم کلیشهای است. بهرامیان آنقدر کاراکتر آرش را احمق و کودن طراحی کرده که اساساً نمیشود او را جدی گرفت و از سوی دیگر حضور پدر آرش به عنوان یک مسئول دولتی که شعارهای تند میدهد و در آخر اختلاس میکند و به کانادا میرود کم است، به طوری که بهرامیان باید از این کاراکتر استفاده بیشتری میکرد تا تم اثر و کارکرد سیاسیاش در میآمد، اما در شکل فعلی احساس میشود فیلم کارکرد ژانریاش را از دست داده و نمیداند باید چگونه خط رواییاش را شکل بدهد. اضافه کنید که دیالوگهای مبتذل و گاه جنسی نه کمدی درست میکند و نه حتی به لحظات طنزآمیز نزدیک میشود. از سوی دیگر ملاقات با جادوگر نگاه اروتیک به زنان دارد، کارگردان گویا قصد توهین مستقیم به زنان را داشته، مانند استفاده ابزاری عطا از سارا یا دلبری حوری برای مردهای فیلم، اینها نمیتوانند برای مخاطب جذابیت داشته باشند و کارکردی در ایجاد خط روایی ندارند. حتی برای مخاطب
خوشایند هم نیست.
آنچه در ملاقات با جادوگر دیده میشود بیاثر بودن ژانر و عدم نگرش استاندارد کارگردان به سینماست. به این جهت که تمامی مولفههای متن و اجرا ناقص است سارا به ایران میآید تا عطا را پیدا کند، او چندین سال است در امریکا زندگی میکند، اما به راحتی و فارغ از لکنت فارسی حرف میزند، عطا پول او را خورده است، اما هیچ نگرانی یا دلواپسی در چهره و اکت او نیست و نمیدانیم آیا او آرش را دوست دارد یا نه، در ملاقات با جادوگر همه چیز تناقض دارد، در نوع واکنشها و رفتار شخصیتها چارچوبی برای گسترش منطقی فیلمنامه وجود ندارد، انگار با اثری دوپاره مواجهیم که سمت و سوی خودش را فراموش کرده است، فیلم فقط ژوله را دارد که البته توان کمدی شدن فیلم را به هیچ وجه ندارد. ماجرای فروش استادیوم آزادی یا فروش نفت توسط عطا هم کمدی نمیسازد.
فیلمنامه انسجام حداقلی نداشته باشد و نتواند شخصیتها را معرفی کند قطعاً نمیتوانیم از فیلم انتظار زیادی داشته باشیم، ملاقات با جادوگر سطحی و بیقاعده است. ابتذالگرایی را میشود در بیشتر نماها دید، اما در ملاقات با جادوگر و پول و پارتی یک نکته مشترک وجود دارد آن هم تانگو رقصیدن آقایان با میزانسنهای اروتیک و چندشآور است. سکانسهایی که ضد فرهنگ است.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است