• کد خبر: 11528
  • گروه : اخبار , ویژه ها
  • تاریخ انتشار:25 شهریور 1403 ساعت: 16:35

«آغوش باز»؛پیشبرد داستان‌های‌ موازی

روایت فیلم به‌صورت پیشبرد داستان‌های‌ موازی است و در آن خرده‌روایت‌هایی پیرامون روایت اصلی که برگزاری کنسرت یک خواننده‌ی معروف است، پیش می‌روند.


فیلم‌های ایرانی در دهه‌های هفتاد و هشتاد به فیلم‌هایی با پایان خوش معروف شده بودند. البته این نوع پایان‌بندی به‌نوعی الگوبرداری از پایان هالیوودی است اما گاهی این مدل پایان‌بندی هنرمندانه است و گاهی حالت کلیشه‌ای پیدا می‌کند. کلیشه‌ای بودن پایان، مهم‌ترین اشکال فیلم «آغوش باز» است. شاید مرسوم نباشد که یک ریویوی غیرانتقادی را با نکته‌ی منفی فیلم شروع کرد؛ اما وقتی منتقدان بسیاری همه با همین نکته تمام فیلم را قضاوت کرده‌اند خوب است ما هم همین ابتدا به آن بپردازیم. سؤال این است: مخاطبانی که منتظر دیدن یک فیلم ملودرام خانوادگی هستند انتظار چه نوع پایان‌بندی‌ای را دارند؟ آن هم فیلمی که در راستای بزرگداشت ارزش‌های اخلاقی ساخته شده است. بله، قطعاً این پایان‌بندی می‌توانست حرفه‌ای‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر باشد.

روایت هوشمندانه و عاشقانه

روایت این فیلم به‌صورت پیشبرد داستان‌های‌ موازی است و در آن خرده‌روایت‌هایی پیرامون روایت اصلی که برگزاری کنسرت یک خواننده‌ی معروف است، پیش می‌روند. در ابتدای فیلم ما ارتباط این خرده‌روایت‌ها را متوجه نمی‌شویم اما شاید مزه‌ی فیلم به همان نقطه‌ای است که یکی از خرده‌روایت‌ها به روایت اصلی وصل می‌شود. این همان نقطه‌ای است که هنرمندی کارگردان، یعنی بهروز شعیبی را به رخ می‌کشد.

نقطه‌ی متمایزکننده‌ی بعدی فیلم، ژانر آن است. در سینمای ایران در چنین ژانری فیلم‌های متعددی را می‌توان یافت اما عموم این فیلم‌ها مبتنی بر عشق پیش از ازدواج هستند و از جذابیت سوژه‌ای به اسم خانواده و حفظ روابط عاشقانه غفلت می‌کنند و این همان سوژه‌ی زیبایی است که در کتاب‌های نادر ابراهیمی به‌وفور و زیبایی می‌توان یافت. که به قول او در «یک عاشقانه‌ی آرام» همه چیز کهنه می‌شود و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز. بهانه‌ها جای حسِ عاشقانه را خوب می‌گیرند. به اعتقاد من نزدیک‌ترین تضمین به فیلم بهروز شعیبی همین جمله است. شعیبی به‌خوبی از پس نشان دادن چنین عشقی بدون غرق شدن در کلیشه‌ها برآمده است و این جمله را زندگی کرده است که می‌توان عشق را زنده نگه داشت حتی در پیری و فراموشی، حتی در شهرت و سرشلوغی و والدگری.

پرداختن به یکی از اصلی‌ترین معضلات اجتماعی جامعه‌ی ما در یک فیلم با تمام ویژگی‌های نمایشی، اثر ماندگاری را می‌سازد که حق مطلب مهمی مانند خانواده را ادا کرده است. شعیبی در این فیلم، هم‌زمان سه روایت از خانواده را در مقابل چشم مخاطب به نمایش می‌گذارد؛ جدایی و دروغ و خیانت در یکی از آن‌ها، صداقت و فداکاری و دلسوزی در دیگری‌ و جبران و شادی و عشق در پیری.

اما باز هم به نکته‌ی ابتدای متن برمی‌گردم و این نقد را به آقای شعیبی وارد می‌دانم که بگذارید شروع رابطه‌ی جدید محسن کیایی را در فیلم، باورپذیر ندانم یا لااقل این رابطه را خلاف شعار اخلاقی فیلم بدانم. رابطه‌ای عجولانه که برای فرار از رابطه‌ی اشتباه قبلی ایجاد شده، طمأنینه و آهستگی در رابطه‌ی عاشقانه را که به‌نوعی با دو رابطه‌ی دیگر در فیلم می‌آموزیم زیر سؤال می‌برد.

به نظر من این فیلم را می‌توان یک فیلم سانتی‌مانتال دانست. از طرفی این رویکرد باعث می‌شود فیلم از لحاظ زیبایی‌شناسی محیط و دکور در سطح بالایی قرار بگیرد. اما از طرف دیگر بخش زیادی از جامعه در این فیلم حضور ندارند. انگار که عشق فقط برای این طبقه‌ از جامعه است. شاید در پاسخ گفته شود که داستان این‌گونه اقتضا می‌کرده یا به هر حال باید این رابطه‌ها در بستری پرداخته می‌شد. اما وقتی سه رابطه را در فیلم نشان می‌دهیم که هر سه از لحاظ اقتصادی در سطح متوسط رو به بالا یا بالا هستند، این جواب پذیرفتنی نیست. مخصوصاً که این سؤال مهم هنوز برای جامعه حل نشده است که آیا با وجود مشکلات مالی زیاد می‌توان عاشقانه و خوب زندگی کرد؟ آیا دغدغه‌های اقتصادی چنین فرصتی را به ما می‌دهند؟
در آخر باید بگویم ما وقتی دسته‌ی فیلم‌های حال‌خوب‌کن را درست می‌کنیم، تعداد کمی از فیلم‌های ایرانی در این دسته قرار می‌گیرند؛ به‌خصوص وقتی بخواهیم آثار معاصر را در لیست‌مان قرار دهیم. این فیلم را می‌توان با خیال راحت و بدون ترس از مشکلات اخلاقی یا کلامی در این دسته قرار داد و دیدن آن را به دیگران توصیه کرد.

کلید واژه:
گروه بندی: اخبار , ویژه ها

هنوز دیدگاهی منتشر نشده است

× برای درج دیدگاه باید وارد شوید