در سریال «داریوش» ترسو بودن کاظم و داریوش که برادر هستند چندینبار به اشکال مختلف نشان داده میشود و این تکرارها خط روایی اصلی داستان را مختل میکند. این اتفاق «داریوش» را به سریالی با ریتم کند تبدیل کرده است.
طراح قصه «داریوش» نوید محمودی است که معمولا آثار او حول مسایل و مشکلات اجتماعی ساخته شده. اما حالا نویسندگی فیلمنامه به دست هادی حجازیفر سپرده شده. این موضوع باعث شده سلیقه حجازیفر بر طرخ داستان سایه بیندازد و نتیجه کار یک درام اجتماعی با رگههای پررنگ طنز باشد. اتفاقی که نتیجه آن شیرینی کاراکتر اصلی و عامپسندی سریال است. خلافکاری که یک محله برای پیدا کردن او در تعقیب و گریز هستند، ترسو است و در بسیاری از موقعیتهای حساس فرار میکند و توان مقابله ندارد. حتی برای جلب توجه زنی که به دنبال او است، از ترفندهای پسرهای نوجوان استفاده میکند که نشان از عدم بلوغ شخصیت داریوش است.
فیلمنامه سریال «داریوش» راوی داستانی سرگرمکننده با شخصیتهایی است که همه سیاه کامل یا سفید کامل نیستند. همین خاکستری بودن آنها است که ارتباط برقرار کردن با داستان را راحتتر میکند. قصه این سریال براساس یک شخصیت ضدقهرمان ساخته شده. شخصیتی که اشتباه میکند اما محبوب است. حجازیفر در نوشتن دیالوگها اصراری بر لحتی خاص نداشته و خلافکار و آدم معمولی همه به یک شیوه و ادبیات صحبت میکنند. گاهی اغراق در متفاوت نشان دادن خلافکاران باورپذیری آنها را با مشکل روبهرو میکند. در واقع سرگرمکننده بودن و شخصیتهای که به واقعیت نزدیکتر هستند نقاط قوت فیلمنامه «داریوش» است.
ضعف بزرگی در کنار نقاط قوت قصه این سریال وجود دارد. حجازیفر برای شخصیتپردازی و معرفی کاراکترها به مخاطب مدام در سیکلهای تکراری میافتد. مثلا چندینبار ترسو بودن کاظم و داریوش که برادر هستند را به اشکال مختلف نشان میدهد این تکرارها ممکن است شناخت مخاطب از کاراکتر را بالا ببرد و با او در شرایطی همذاتپنداری کند، اما خط روایی اصلی داستان را مختل میکند و قصه مدام به عرض میرود. این اتفاق «داریوش» را به سریالی با ریتم کند تبدیل کرده که در هر قسمت جز یک اتفاق مهم که درام را پیش میبرد، در بقیه سکانسها مخاطب باید مدام منتظر معرفی هرچه بیشتر کاراکترها باشد. هنوز قسمتهای زیادی از این سریال باقیمانده و امیدواریم که ریتم کند سریال در ادامه بهتر شود.
هادی حجازیفر در سریال «داریوش» کار سختی دارد. او نویسنده، کارگردان و بازیگر نقش اصلی این سریال است. اما از طرفی این موضوع باعث شده که در هدایت کاراکتر اصلی موفق عمل کند و عملا داریوش تمام سریال است و سایر نقشها فقط او را تکمیل میکنند. تجربه قبلی کارگردانی حجازیفر یک فیلم جنگی بود و با درامی با ساختار «داریوش» بسیار فاصله داشت. همانطور که سایه حجازیفر بر طرح قصه نوید محمودی افتاده، در کارگردانی «داریوش» سایه محمودی کاملا مشخص است. از شیوه دکوپاژها تا بازی گرفتن از بازیگران، مشخص است که محمودی تنها تهیهکننده و طراح قصه نبوده و حضور پررنگتری پشت دوربین دارد.
حجازیفر و محمودی کاراکتر داریوش را به خوبی تصویر کردهاند. اما کاراکترهایی مثل لیلا یا همسر سابق او بلاتکلیف هستند. دربارهشان در داستان حرف زده میشود که مثلا لیلا جسور است یا فیضی بداخلاق بوده، اما در عمل مخاطب لیلا را یک عاشقپیشه فضول میبیند تا جسور و به قول خودش وحشی. در مجموع شاید بهتر است اینطور بگوییم که حجازیفر برخی کاراکترها را به خوبی از متن به تصویر تبدیل کرده اما برخی دیگر در همان متن فیلمنامه ماندهاند.
طراحی صحنه، طراحی نور و فیلمبرداری «داریوش» استاندارد و در چارچوب ساخت این درام است و شاید عمدا هیج المان اغراق شدهای در تصویر وجود ندارد تا به این شکل بیشتر این سریال قصهگو باشد. این موضوع در برخی سکانسها قابل قبول است، اما در برخی صحنههای تعقیب و گریز هیجان شخصیتها را به مخاطب منتقل نمیکند.
پیشتر گفتیم «داریوش»، سریال هادی حجازیفر است. او در بازیگری سبک رئال دارد و داریوش قصه خودش را به خوبی به مخاطب نشان میدهد. در اوج عصبانیت، میخنداند، در اوج استیصال، مخاطب را به فکر فرو میبرد، هر نگاه و میمیکی از صورتش معنایی را منتقل میکند و… دو نقش دیگر در این سریال، یعنی کاظم و صاحب کارواش هم به بازیگران درستی سپرده شده که به درستی از پس نقشهایشان برآمدهاند. بازیگر نقش کاظم عباس جمشیدیفر است که میتوان شخصیتپردازی و بازی او را در کنار خود حجازیفر قرارداد. بازیگری که در سالهای اخیر در هر نقشی قرارگرفته از خود یک تیپ ماندگار ساخته. صاحب کارواش هم با بازی امیر نوروزی است. نقشی متفاوت که تا به حال نوروزی را در قامت یک لات، پولدار نشان میدهد و او تا به حال نشان داده که احتمالا این کاارکتر از بازیهای قابل توجه کارنامهاش خواهد بود.
اما در کنار این بازیهای خوب، مهرداد صدیقیان قرار دارد که در نقش وحید بلاتکلیف است. طبق قاعده سریال باید مانند خود داریوش هم خلافکار باشد، هم ترسو، هم عاشق و هم شیرین. اما صدیقیان همان همیشگی است. حتی در سکانسی که باید از پدر عشقش، حساب ببرد و بعد تغییر موضع بدهد و او را از خانه بیرون کند، آنقدر این تغییر موضع را مصنوعی انجام میدهد که مخاطب گیج میشود تا اینکه با او همراه شود.
درباره شخصیت لیلا با بازی ژیلا شاهی گفتیم اما باید این را اضافه کرد که کلا شخصیتهای زن سریال «داریوش» یا درست شخصیتپردازی نشدهاند، و یا بازیگران آنها را درست متوجه نشدهآند، چون هر سه زنی که تا به حال وارد قصه شدهاند، یعنی لیلا دختر داریوش با بازی ژیلا شاهی، مادر سهراب با بازی نسرین مقانلو و سحر دولتشاهی تا اینجا تغییری در مسیر قصه ایجاد نکردهاند. آنها تنها متکی بر مردانی هستند که در کنار آنها حضور دارند و به نوعی با وجود اینکه حجم زیادی از سکانسها با حضور آنها است، اما در نهایت منفعل هستند و قصه براساس آنها پیش نمیرود. شاید همین موضوع باعث شده تا قسمت ۵، بازی خاصی از بازیگران زن سریال ندیدیم.
محمد قصابیان در نقش بهرام در واقع به نوعی گادفادر سریال «داریوش» است. او برای درست به نمایش گذاشتن این نقش بسیار تلاش کرده، گریم هم در این راه به کمک او آمده. انگار حجازیفر علاوه بر نقش داریوش برای اجرای درست نقش بهرام هم دقت بیشتر به خرج داده. البته حضور این کاراکتر از قسمتهای اخیر بیشتر شده و باید در ادامه دید این کاراکتر چطور پیش خواهد رفت.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است