پرویز خان فیلمی است که شکل درام و داستان تاریخی آن خود کشش اولیه برای مخاطب را دارد و میتوان با اندکی بازی خوب بازیگران حرفهای به اثری مطلوب برای سازنده تازهکار تبدیل کرد.
فیلم مذکور از دو وجه مهم ساختاری و محتوایی قابلبحث و نظر است. به لحاظ ساختاری با فیلمی روبرو هستیم که قصد دارد یک واقعه تاریخی ورزشی را به نمایش بگذارد، پس سازنده باید بکوشد تا از چهرههای ورزشی و نابازیگری در ایفای نقشها سود ببرد که هم شبیه به شخصیتهای اصلی و هم مسلط بر بازی و رشته ورزشی خاص مورد نظر (فوتبال) آن باشند. این مهمترین چالش ساخت چنین آثاری بوده و هست.
فیلم «پرویز خان» در ابتدا تکلیف خودش را با واقعه تاریخی ورزشیاش مشخص میکند. در عنوانبندی نخست، کلیت ماجرا و استعفای ۱۵ بازیکن تیم ملی و داستان حضور بازیکنان تازهوارد را به مخاطب میدهد. همچنین به ذکر بازی ایران و کویت نیز میپردازد تا مخاطب بادانش کامل از پایان داستان، چگونگی و روایت آن را پیگیری کند. برای کارگردان نیز این حُسن را نیز دارد که فارغ از هیجانات نتیجه بازی به درام، بازیها، جزئیات و شخصیتپردازی داستانش بپردازد؛ اما در این حالت، دیگر ضعف کارگردان درخلق درام بههیچعنوان قابلچشمپوشی نخواهد بود. البته مخاطب آگاه نیز بهمانند کارگردان راحتتر داستان فیلم را دنبال میکند، اگرچه با کمی بیحوصلگی و رخوت که این خود پاشنه آشیل فیلم خواهد بود؛ زیرا هر جا در بازی، روایت و شخصیتپردازی افتی صورت گیرد احتمال ریزش و از دست رفتن مخاطب نیز وجود دارد.
فیلم دو بخش مهم اما ناهمگون دارد که بار شعارزدگی فیلم را صدچندان میکند. مشکل اصلی فیلم در روایت وقایع تاریخی و داستان فوتبالی آن است. مخاطبی که کموبیش کلیت داستان را در عنوانبندی دریافته و آن را دنبال میکند، درصدد دست یافتن به جزئیات و چگونگی بروز اتفاقات است. اینکه چه مواردی دستبهدست هم داده تا ۱۵ بازیکن تیم ملی استعفا دهند و افرادی مانند «احمدرضا عابدزاده» و «جواد زرینچه» چگونه در این برهه خاص جایگزین آنها درتیم ملی شدند تا یک دوره درخشان از تیم ملی را در تاریخ ثبت کنند؛ اما کارگردان فیلم نتوانسته این لحظات دراماتیک را خلق کند و به جای آن این فضای میان واقعیت و درام را با خلق داستانهای حاشیهای و شعارزده پرمیکند.
ورود افسر ارتشی (سرهنگ) در داستان فیلم و صحنههای سادهلوحانه و سطحی از جنگ که همزمان با بازی فوتبال ایران و کویت رخ میدهد، بیش از آنکه به لحظات دراماتیک فیلم بینجامد و بار احساسی فیلم را بالا ببرد و مقوله مقایسه یک بازیکن تیم ملی و یک رزمنده را تداعی کند، این لحظات را به رخدادهای بسیار مضحک و کمیک تبدیل میکند. قراردادن شخصیت سرهنگ با بازی اغراقشده «بهنام تشکر» آنقدر غلوآمیز است که در جدی نشان دادن شخصیت ناکام میماند و به همین دلیل لحظات و واکنشهای کمیک خلق میشوند. بهعنوانمثال در سکانس جنگ و کمین، زمانی که سربازان گزارش بازی ایران و کویت را میشنوند، مخاطب شاهد اوج یک صحنه غلوآمیز و کمیک است که مسبب آن بازیگر نقش سرهنگ «بهنام تشکر» است. اتفاقی که خالق اثر به دنبال آن نبوده اما این تضاد و اغراق بازی بازیگر منجر به خلق آن شده است.
ضعف مهم فیلم «پرویز خان» در پرداخت درست قصه و شخصیتپردازیهای آن است. اگرچه نمیتوان منکر ورود شخصیتهای سیاسی و کارشکنیها برای حذف «پرویز دهداری» با همراهی بازیکنان خاطی و مستعفی تیم و یا حمایت رئیس فدراسیون از او و حتی فروش و توزیع گوشت برای تهیه لباس و خرج سفر تیم به کویت شد. (بهطوریکه در خاطرات بسیاری از بازیکنان فوتبال در دهه ۶۰ همواره از آنها یادشده و بیشک امری خلاف واقع نیست) اما در دراماتیزه کردن آن در قامت یک فیلم این امر بهدرستی باورپذیر نمیشود.
ساخت فیلم مستند داستانی ورزشی کاری سهل و ممتنع است. سهل است زیرا در نگاه اول به نظر میرسد ساخت فیلمی که شکل درام و داستان تاریخی آن خود کشش اولیه برای مخاطب دارد را میتوان با اندکی بازی خوب بازیگران حرفهای به اثری مطلوب برای سازنده تازهکار تبدیل کرد اما این در نگاه اول تنها شکل سطحی از نگرش ساخت چنین فیلمهایی است زیرا ساخت تعداد محدود و انگشتشمار فیلمهای تاریخی – ورزش و یا حتی ورزشی حاکی از همین سادهانگاری درباره این نوع سینما است. اینکه یک فیلم اولی حتی باسابقه ساخت مستند برای نخستین کارش به سراغ داستانی با این مشخصات آنهم از نوع سفارشیاش میرود نشان از همین سادهاندیشی سازنده نسبت به اینگونه سینما دارد. ساخت فیلم ورزشی که تاریخچه دارد کار بسیار سختی است زیرا چون فیلم، تاریخی است سازنده باید ابتدا به دنبال بازیگران و نابازیگرانی باشد که نزدیکترین مشابهت فیزیکی را به شخصیتهای واقعی ۲۰ سال گذشته داشته باشند؛ آنهم شخصیتهایی که هنوز در این جامعه حضور دارند. افرادی که میتوانند اثر و حرفهای سازنده را قضاوت کنند. اگر کارگردان در این امر هم موفق شود باید در مرتبه دوم به سراغ کسانی برود که توانایی و قابلیت آن ورزش خاص را هم داشته باشند. پس هم ورزشکار باشند و هم شباهت به شخصیتهای تاریخ مورد نظر را داشته باشند. از سوی دیگرسازند باید واقعه تاریخی را از قالب مستند و روایتهای شفاهی خارج کرده و در قالبی دراماتیک به یک فیلم سینمایی تبدیل کند؛ یعنی وجود قصههای فرعی، شخصیتهای حاشیهای جذاب و پرقدرت که داستان و روایت اصلی قصه را به جلو برانند لازم است؛ اما فیلم فوق (پرویز خان) در تمامی این موارد ضعفهای اساسی دارد؛ و از هر بخش یکچیزی را بهعنوان شخصیت قصه و داستان برداشته و هیچیک را بهدرستی به کار نگرفته است. این امر پاشنه آشیل فیلمهای مستند داستانی با موضوع ورزشی است.
مشکل اصلی فیلم در روایت وقایع تاریخی و داستان فوتبالی آن است. مخاطبی که کموبیش کلیت داستان را در عنوانبندی دریافته و آن را دنبال میکند، درصدد دست یافتن به جزئیات و چگونگی بروز اتفاقات است. اینکه چه مواردی دستبهدست هم داده تا ۱۵ بازیکن تیم ملی استعفا دهند و افرادی مانند «احمدرضا عابدزاده» و «جواد زرینچه» چگونه در این برهه خاص جایگزین آنها درتیم ملی شدند.
مهدی قنبر، نویسنده و منتقد سینما
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است