فیلم اطلس اثری علمیتخیلی فضایی دربارهی هوش مصنوعی است. این فیلم با نگاهی میانه به این موضوع جهان آینده را ترسیم میکند، زمانیکه هوش رباتها و هوش انسانی همپای یکدیگر حرکت میکنند.
هوش مصنوعی بعد از مشکلات زیستمحیطی بشر در سالهای اخیر تبدیل به یکی از دغدغههای اصلی جوامع انسانی و دولتها شده است. رباتها از سالها پیش پایشان به سینما باز شد و نقشهای مثبت و منفی متعددی را بهعنوان شخصیتهای اصلی بازی کردند. روزی که در سال ۱۹۵۱ اولین فیلم با محوریت رباتها با نام روزی که دنیا از حرکت ایستاد ساخته شد، کسی فکرش را نمیکرد که بعدا رباتها و هوشمصنوعی تبدیل به بخش مهمی از جهان فیلمسازان شوند. اینگونهی سینمایی که در ژانر علمیتخیلی کار میکند، آینهی تمام قد، آرزوها، ترسها و خواستههای بشر است.
رباتها و هوشمصنوعی همانند دیگر ناشناختههای زندگی انسان برای جوامع بشری ترسناک و دلهرهانگیز هستند. انسان نمیداند بعد از پیشرفت هوشمصنوعی قرار است زندگیاش دستخوش چه تغییرات ریزودرشتی شود. فیلم اطلس اثری علمیتخیلی فضایی دربارهی همین موضوع است. این فیلم با نگاهی میانه به این موضوع جهان آینده را ترسیم میکند، زمانیکه هوش رباتها و هوش انسانی همپای یکدیگر حرکت میکنند. اتفاقی که میتواند زمینهساز بروز مسائل تازهای روی زمین شود.
اطلس در جهانی شبهآخرالزمانی و با استفاده از یکی از ویژگیهای فیلمهای دیستوپیایی پیش میرود. در این دنیا هوش مصنوعی پیشرفت بسیار چشمگیری را تجربه کرده است. رباتها همپای انسانها زندگی میکنند و برای خودشان هویت مستقلی دارند. اما اوضاع زمانی بهم میریزد که هوش مصنوعی علیه بشریت دست به اقدامهای تروریستی میزند. آنها با استفاده از حملات هوایی و زمینی انسانها را میکشند و هدف نهاییشان نابودی بشر است. یکی از این رباتها بنام هارلن رهبری هوش مصنوعی را در این عملیات برعهده دارد. حال چند دهه از اولین حملهی مخرب هوش مصنوعی به بشر میگذرد و انسانها همچنان درگیر شورشهایی هستند که این طبقهی غیرانسانی در جامعه ایجاد میکند.
این فضای کلی فیلم است و روایت اطلس در چنین اتمسفری پیش میرود. داستان فیلم از این قرار است که هارلن بعد از آخرین شکست خود به آندرومدا میرسد و اطلس خواهر انسانی او مختصاتاش را پیدا میکند. حال تیمی از رنجرها بههمراه نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به مختصات موردنظر میروند تا او را پیدا کنند. اطلس نیز در این مأموریت حضور دارد و بهعنوان آنالیزور همراه سرهنگ الیاس قرار است گروه را هدایت کند. درست زمان آغاز عملیات، هارلن دستشان را میخواند و قبل از حملهی سرهنگ الیاس، همه را غافلگیر میکند، حال همه چیز به اطلس بستگی دارد و او قرار است بعد از چندین سال دوباره برادر رباتاش را ببیند.
اطلس فیلمی شخصیتمحور است. اثری علمیتخیلی که اکشن و فرم در آن سهم بسزایی دارد. در فیلمهایی با اکشن و جلوههای ویژه سنگین معمولا محتوا فدای فرم میشود اما در اطلس چنین اتفاقی نمیافتد و فیلم روندی نسبتا دراماتیک به خود میگیرد. البته این جمله بدان معنا نیست که این فیلم اثری شاخص و مهم در گونهی علمیتخیلی است. اطلس را میتوان فیلمی استاندارد در نظر گرفت. نمایشی که هم به قصه اهمیت میدهد و هم اینکه از پس جلوههای ویژهاش برمیآید اما نمیتوان انتظار این را داشت که چیزی به ژانر علمیتخیلی اضافه کند. درواقع اطلس اثری قابل قبول و معمولی است، فیلمی که شاید بعد از یکبار دیدن فراموشتان شود.
گفتیم که این فیلم اثری شخصیتمحور است. اطلس هم قهرمان این فیلم است و هم شخصیت اصلی آن. کارکتری که اتفاقات فیلم حول زندگی او میچرخد. مادر اطلس سازندهی هارلن شپرد یکی از نوابغ هوش مصنوعی است که توسط رباتی که خودش ساخته است به قتل میرسد. حال اطلس بهخاطر گذشتهی نابساماناش درگیر مشکلات روحی فراوانی است و این سفر برای او و دیگران میتواند مقداری خطرناک باشد. فیلم بهخاطر ترومایی که کارکتر اصلیاش در گذشته از سر رد کرده است، وارد ایدههای روانشناسانه میشود اما نمیتواند آنها را پرداخت کند و اطلس را براساسشان در مسیر رشد و تحول قرار دهد.
اطلس شخصیتی پرخاشگر است که چندین بار از آزمون رنجری رد میشود. هیچکس به جز یک نفر حاضر نیست با او کار کند. نسبت به هوش مصنوعی و رباتها بسیار بدبینانه عمل میکند و نمیتواند هیچ رابطهای را نگه دارد. حال وارد شدن اطلس به این مأموریت و اتفاقات بعد از آن یکی از اساسیترین چالشهای فیلم است. کسی که برای نابودی یک ربات میرود نمیتواند با هوش مصنوعی محافظاش کنار بیاید و ذهن خود را با او سینک کند. حال در اینجا فیلم همان ایدهی روانشناسانهی خود را بکار میگیرد و سعی دارد که ازطریق «درمان شناختی رفتاری» قهرمان داستاناش را درمان کند. فیلم اطلس را در موقعیت اضطراب قرار میدهد و ازطریق «مواجهه» با شرایط خطرزا یعنی دوستی با هوش مصنوعی ابعاد شخصیتی او را پرورش میدهد.
به محض اینکه اطلس در محفظهی اسمیت قرار میگیرد، شروع به برونریزی روانی میکند و ما متوجه میشویم که چرا او اینقدر از هوشمصنوعی و رباتها متنفر است. همزیستی اطلس و اسمیت نوعی تراپی برای قهرمان قصه است. این دوستی و مواجهه سبب میشود که او از پیلهی ترس و بدبینی بیرون بیاد و پلهپله خودش را درمان کند. و در انتهای فیلم ما شخصیتی را میبینیم که دیگر پرخاش نمیکند و برای مرگ دوست رباتاش اشک میریزد. فیلم از نظر بُعد پرورش شخصیت تا حدی توانسته است که قهرماناش را پرداخت کند و او را از لحاظ کهنالگویی به جلو بکشاند.
مشکل اصلی این فیلم کشمکشهای نهچندان قدرتمند آن است. قهرمان فیلم وارد بحران میشود، با ترسهایش همزیستی میکند، رنجر میشود، در دل خطر میرود اما این درگیریها آنقدری نیستند که بتوانند مخاطب را شگفتزده کنند. کشمکشهای بیرونی و درونی اطلس از دید مخاطب آبکی به چشم میآیند. ایدههای روانی قهرمان قصه قابل و قبول جذاب هستند اما عمق بحرانی که میآفرینند کم است. درگیریهای اطلس بهگونهای است که ما احساس میکنیم فیلمنامه برای بار دوم بازنویسی نشده و هرچه است متعلق به همان پرداختهای ابتدایی نویسنده است.
اطلس فیلمی هیبریدی است که ژانرها و زیرژانرهای متعددی را درهم میآمیزد و نهایتا به این ایده میرسد که هوشمصنوعی همانقدر که میتواند کشنده و خطرآفرین باشد، میتواند زندگی انسانها را نیز بهبود ببخشد. اسمیت و هارلن متعلق به جهان هوشمصنوعی و رباتها هستند اما همانند انسانها یکیشان خوب است و دیگری بد! فیلمساز از این طریق به هوشمصنوعی هویت میبخشد و به آنها بهعنوان جز جداییناپذیر جامعهی انسانی نگاه میکند. همانطور که در اول این مطلب نیز گفته شد اطلس از لحاظ ژانری فیلمی استاندارد است اما کشمکشهای نهچندان قدرتمند آن باعث میشود که فیلم تنها برای یک بار قابل دیدن باشد.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است