اولین و پررنگترین مسئلهای که در مواجهه با این سری از فیلمهای جهان هیولاها میتوان بهوضوح دید و به آن اشاره کرد «انساننمایی» هیولاهاست. چیزی که علیالخصوص میتوان در کونگ دید.
اولین و پررنگترین مسئلهای که در مواجهه با این سری از فیلمهای جهان هیولاها میتوان بهوضوح دید و به آن اشاره کرد «انساننمایی» هیولاهاست. چیزی که علیالخصوص میتوان در کونگ دید. تلاش بسیار زیادی شده است تا رفتارها، میمیک صورت، فیگورهای بدنی و صداهای خارجشده از کونگ شبیه انسانها باشد تا شاید به این طریق بتوان همدردی و همدلیِ بیشتری با این میمون غولآسا از مخاطبان گرفت. این مسئله را میتوان در همان سکانس ابتدایی گودزیلا و کونگ تماشا کرد. بعد از نبردی که کونگ با درّندگان میکند، بعد از اینکه جایی روی صخرهای بلند مینشیند و دردی در دندان خود احساس میکند، میمیکهای چهرهاش کاملن بر همین اساس طراحی شدهاند تا او بیش از هر چیز شبیهِ یک انسان باشد. البته پیشتر با طراحی زمینهای داستانی برای کاراکترِ او تلاشی در همین جهت از طرف فیلمسازان صورت گرفته است: او بهدنبال خانوادهاش میگردد. چیزی که میتواند برای انسانی که فیلم را میبیند همدلیبرانگیز باشد.
باید گفت این فیلم تازه دربرابر فیلم قبلی حرکتی رو به عقب محسوب میشود. صدالبته که نباید توقعمان از چنین فیلمهایی را خیلی بالا ببریم. این فیلمها فقط برای مصرفِ مقداری اکشن و بالا بردن سطح هورمونهای هیجان و استرس در مخاطبان ساخته میشوند و چندان نباید انتظارهای زیباشناسانهی خاصی از آنها داشت. اما با همین تفاسیر هم گودزیلا و کنگ امتیاز پایینتری از فیلم قبلی میگیرد.
در اینجور فیلمها، یکی از مهمترین مواردی که باید در کارگردانی و تدوین رعایت شود مسئلهی «تداوم» است. تداوم یکی از مهمترین عناصر در فیلمسازیِ کلاسیک است. بهمعنی عنصری که باید وجود داشته باشد تا مخاطب لحظهای از دنبالکردن فیلم دست نکشد؛ تا بیننده را بهطور دائم در جهان فیلم نگه دارد و ذرهای این فکر را از سرِ او عبور ندهد که «دارد فیلم تماشا میکند». هرچهقدر فیلمی در تدوام موفقتر باشد، مخاطب را بیشتر درون خودش غرق میکند. فیلمهای تجاری و صنعتی همگی بندهی رعایتِ تدواماند و فیلمهای هنری یا با گرایشهای رادیکالتر همواره از این مسئله میگریزند تا مدام به مخاطب یادآور شوند که در حالِ دیدن یک «فیلم» است. نمونهی بارز این مسئله فیلمهای ژان ـ لوک گدارِ فرانسوی است.
رعایتکردن اصل تدوام اگرچه که بسیار ابتدایی، ولی درعینحال بسیار سخت است. سختی ماجرا را بهشکلی عیان میتوان در همین فیلم بررسی کرد. بسیاری از سکانسها و صحنههای فیلم ناقص و ناتمام بهنظر میرسند و این فقط و فقط یک دلیل دارد: تدوینِ نامتناسب با مسئلهی تداوم. گودزیلا و کونگ بهعنوان فیلمی تجاری و ژنریک باید تداوم را در کارگردانی و تدوین رعایت کند. همهی برشها باید نرم اتفاق بیفتند و هیچ جامپکاتی توجه را به خود جلب نکند. درحالیکه این اتفاق نمیافتد و حواس مخاطبِ تیزبین دائم از فیلم پرت میشود. به این دلیل که صحنهها کامل نیستند و تدوینگر ــ احتمالا برای کمتر شدنِ زمان فیلم ــ مجبور به حذف بعضی پلانها شده و همین باعث شده تا تدوام و حسوحالِ صحنه بهصورتِ کامل از دست برود.
این مسئله برای فیلمی که عملا شخصیتپردازیای هم در آن وجود ندارد یک سمّ مهلک است. وقتی تو هیچ برگِ برندهای برای فیلم نداری و راههای کمی برای مخاطب باقی میماند تا با فیلم همراه شود، ازدستدادن همان اندکْ راهها نیز بهمعنای یک شکست تمامعیار است و این دقیقا همان اتفاقی است که برای گودزیلا و کونگ رخ میدهد. مسئلهی شخصیت در فیلم بسیار بحرانی و پررنگ است. کاراکترها بُعدی ندارند و رابطهای نیز بینشان شکل میگیرد. همگی آنها در حدّ تیپهایی باورناپذیر باقی ماندهاند. ما باید باور کنیم که دامپزشکی بسیار حاذق و جانبرکف و تروفرز (ترپر با بازی دن استیونز) در آن حوالی وجود دارد که از قضا قبلترها عاشقِ دکتر اندروز (با بازی ربکا هال) بوده است و حالا حاضر است برای به موفقیت رسیدنِ این پروژه هر کاری بکند. مسئلهای که تماموکمال دربارهی برنی، پادکسترِ عجیبوغریب جهان هیولاها، هم صدق میکند و ما هیچگونه نزدیکیای را با او حس نمیکنیم. گذشتهای که او در فیلم قبل ینیز از خود تعریف میکند بیشتر شبیهِ یک شوخی است و چندان عمقی به شخصیتِ او نمیافزاید.
بحران شخصیتها باعث میشود تا واردشدن به جهان فیلم سختتر و سختتر شود و این مسئله درکنار مسئلهی تداوم دست بهدستِ همدیگر میدهند تا همراهی با فیلم را به حداقل برسانند. حتی میتوان این مسئله را دربارهی خودِ گودزیلا نیز به زبان آورد. برای مخاطبی که شاید تا پیش از این با جهان هیولاها مواجههی چندانی نداشته است، فهمِ کارهایی که گودزیلا میکند غیرممکن است و نمیتوان هیچ منطق یا توجیه قابلقبولی برای آن دستوپا کرد. چیزی که فیلم را بهسمت هرجومرجی تمامنشدنی پیش میبرد. بنابراین تنها دستاویزهایی که برای سازندگانِ فیلم باقی میماند چسبیدن به سکانسهای اکشن یا توسل به جلوههای ویژهی حیرتانگیز است. مواردی که شاید بتوان بهدستاویزِ آنها برای دقایقی دهان مخاطب را از حیرت باز گذاشت!
فیلم البته میتواند داستان کلی جهان هیولاها را جلوتر ببرد. درگیری کونگ با اِسکار باعث میشود تا بالأخره رابطهی خصمانهی کونگ و گودزیلا ــ بنابر درخواست ماترا ــ از بین برود و آنها بتوانند با همکاری یکدیگر دنیای توخالی را نجات دهند. همینطور، مجهز شدن دست کونگ به ابزاری تکنولوژیک برای مداوای یخزدگیاش بهنوعی بازیِ دلچسبی است با مبارزهای که در فیلم قبلی انجام شده بود. آنجا تکنولوژی سبب ایجادشدنِ مکاگودزیلا شده بود که نزدیک بود هم کونگ و هم گودزیلا را به کامِ مرگ بفرستد؛ ولی اینجا تکنولوژی سویهای مثبت به خود گرفت تا با رفع مشکل و تقویت کونگ، درنهایت به پابرجاییِ دنیای توخالی کمک کند.
بازگشت دوبارهی کونگ به سرزمینش بههمراه یک میمونِ کوچک و وفادارشده و اژدهایی که تا پیش از این اسیر اسکار بود احتمالا سرآغاز داستان فیلم بعدی است که باید منتظرش باشیم. متأسفانه یا خوشبختانه، سینمای تجاری این روزها انباشته از «ادامه»هاست. ایدههای اریجینال یا تازه چندان مطرح نمیشوند و همه بهدنبال ساختنِ دنبالهها و درآوردن پول بیشتر از ایدهها و داستانهای تکراری و پیشتر مطرحشدهاند. باید منتظر ماند و دید که فیلمِ تازهی این مجموعه چهگونه خواهد بود و میتواند به توقعات حداقلی اینگونه فیلمها پاسخِ مناسبی بدهد یا نه.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است