برج بیسایه یکی از فیلمهای مورد توجه برلین ۲۰۲۳ بود. اثری از سینمای چین که توانست مخاطب متفاوتپسند سینمای هنری را راضی کند.
برج بیسایه یکی از فیلمهای مورد توجه برلین ۲۰۲۳ بود. اثری از سینمای چین که توانست مخاطب متفاوتپسند سینمای هنری را راضی کند. چین را میتوان صاحب سینمایی خاص دانست. آثار تولیدشدهی چینی همانند فیلمهای کرهای، نوردیک، آلمانی و بعضی از آثار اروپای شرقی دارای زیرمتنها و نگاههای عمیقی به زندگی هستند. چین بلافاصله بعد از اختراع سینما، میزبان یکی از هیجانانگیزترین دستاوردهای نسل بشر شد و توانست در طول دههی ۱۹۳۰، اولین دوره عصر طلایی سینمای خود را بسازد. زمان سپری شد و سینمای این کشور نسلها و موجنوهای متعددی از فیلمسازان و آثار موردتوجه را به خود دید.
سینمای چین از لحاظ فرهنگی و سیاسی دورههای پرپیچوتابی را از سر رد کرده است. اتفاقاتی که تغییرات مهمی را در سینمای این کشور بوجود آورد. از جنگ چین و ژاپن گرفته تا انقلاب فرهنگی همهوهمه نقش بسزایی در شکلگیری زیرمتنها و فرامتنها در فیلمنامههای چینی داشتند. از این رو میتوان سینمای چین را، سینمایی غنی قلمداد کرد. علاوهبر اینها سینمای چین بدلیل بافت فرهنگی شرقی مردمانش توجه ویژهای به ارتباط میان نسلها و خانوادهها دارد. فیلم برج بیسایه نیز شبیه فیلمهای موج نویی سینمای چین به این زیرمتنها و فرامتنها پایبند است و خارج از آثار غالب مهم این سینما عمل نمیکند.
برج بیسایه، داستان مردی میانسال است که زندگی خود را فروپاشیده مییابد. او که قبلا طبعی شاعرانه داشته است، حالا برای رستورانها راجعبه آشپزی و پختوپز مینویسد. دختر خردسالاش جدا از او زندگی میکند و خودش نیز در خانهای که شبیه بیمارستان است، سکونت دارد. حالا در این میان عکاس جوانی به او علاقهمند میشود اما گو خستهتر از آنی است که این عشق را دریابد. اما مسئلهی مهم شخصیت اصلی قصه، پدرش است. پدری که چندین سال پیش بخاطر یک اتهام از خانواده طرد شده است و کسی نیز دلخوشی از او ندارد. گو در میان روزمرگیها و ناکامیها به مادر و پدرش فکر میکند و دوست دارد، بهدنبال حقیقتی باشد که زندگی خانوادگیشان را از هم پاشیده است.
عنوان این فیلم اشاره به یک معبد بودایی قرن سیزدهمی در پکن دارد. جائی که معماری عجیبوغریباش دیدن سایه آن را سخت میکند. بوداییان اعتقاد دارند که سایهی این معبد دو هزار مایل دورتر، در جائی در تبت میافتد. حال فیلمساز با استفاده از این افسانهی محلی استعارهای جذاب و عمیق را وارد زندگی شخصیت اصلی قصهاش میکند. اتفاقات زندگی گذشتهی گو، همچون این برج بیسایه، سایهای پهناور دارد و تا میانسالی نیز او را رها نکرده است. گو بعد از مدتها تصمیم دارد تا بهدنبال پدرش برود.
معلوم نیست که چه چیزهایی قهرمان داستان را اینگونه به زانو درآورده و او را وارد مسیرهای پر بنبست زندگی کرده است. اما بدون شک ماجرای پدرش یکی از دلایل افسردگی و ناکامیهای روحی و روانی اوست. گو به هر نحوی که شده است باید با گذشتهی خود کنار بیاید و این سایهی بلند را محو کند. کارکتر این داستان شادی خود را در گرو، درک حقیقت میبیند و بدون دستیابی به واقعیت نمیتواند بخندد و شاد باشد. گو بهطور ناشناس با پدرش تماس میگیرد، از دوستاناش راجعبه خطای او در جوانی میپرسد و بهدنبال پیدا کردن پلیسی میرود که مسئول حل این پروندهی قدیمی بوده است.
پیدا کردن جواب این سوال که آیا واقعا پدر گو گناهکار بوده و یا نبوده است، مسئلهی اصلی این فیلم نیست و برای کارگردان چندان ارزشی ندارد. درواقع برج بیسایه نگاهی ژرفتر و عمیقتر به اتفاقات زندگی میاندازد و برایش گناهکار و بیگناه مهم نخواهد بود. فیلمساز در این فیلم تاثیر رویدادهای پیش آمده بر زندگی آدمها را مورد بررسی قرار میدهد، چیزی که در اینجا مهم است و به چشم میآید، زندگیهای ازدسترفته است، آدمهایی که سهتایشان با عذاب وجدان مردهاند و یکیشان نیز با بادبادکبازی قصد آرام کردن خود را دارد.
برج بیسایهی همانند بسیاری از فیلمهای چینی و آسیای شرقی به روابط میان نسلها میپردازد. گو میانسالی است که همه چیزش را از دست داده است و تکوتنها در آپارتمانی بسیار کوچک که شبیه یک جای خواب میماند، زندگی میکند. او درگیر دو رابطهی چالشبرانگیز با دو فرد از دو نسل مختلف است. دختر عکاسی که با گو در حال رابطه است، تنها ۲۵ سال سن دارد و خیلیها به اشتباه آنها را پدر و دختر خطاب میکنند. از آنجائیکه، گو متعلق به نسل دیگری است، احساسات عاشقانهی خاصی را نمیتواند از خود بروز دهد، حتی وقتی که آن دختر جوان حسادت گو را تحریک میکند، قهرمان قصه هیچ عکسالعملی از خود نشان نمیدهد.
برج بیسایه، داستان آدمهای تنهایی است که در گذشتهشان غرق شدهاند، گذشتهای که رهایشان نمیکند و هر جوری که هست باید زهرش را بریزد. شخصیتهای فیلم، غرق در یک ملال طولانی با تقدیرشان همراه میشوند. گویی هیچ راه خلاصی برای آنها وجود ندارد و تنها این درد و رنج است که جولان میدهد. وقتی که اویانگ، رابطهاش را ترک میکند، گو هیچ عکسالعملی نشان نمیدهد، پدر گو، به راحتی مجازاتش را میپذیرد، اویانگ خیلی راحت نامزد قبلیاش را میبخشد و گو نیز به دیدار همسر سابقاش میرود. شخصیتهای این فیلم آنقدر دچار سرگشتی و ناامیدی هستند که نایی برای مخالفت و اعتراض ندارند.
اراده، عنصری است که در جهان این فیلم شبهآخرالزمانی وجود ندارد. نیرویی بهنام تقدیر شخصیتها را به این طرف و آن طرف میکشاند و به خواست هیچکدامشان نیز اهمیتی نمیدهد. نکتهی جالب توجه در این فیلم پوچگرایی ظریفی است که در پلانبهپلان فیلم جریان دارد. رنگهای سرد، شخصیتهای افسرده، آدمهای غمگین، خانههای بیروح همهوهمه نشان از جهان فروپاشیدهی برج بیسایه دارد. گویی همهی شخصیتها مسافرانی هستند که به ناچار باید مدتی را در این دنیای سرد، سر کنند و به هر چه که بر سرشان میآید قانع باشند.
پوچی و بیهدفی عنصر غالب در زندگی شخصیتهای این فیلم است. هیچکدامشان با هدف خاصی مانوس نیستند، حتی اگر هم شبیه همسایهی گو، به دنبال رویای خود باشند، شکست میخورند. امیدی در این بین وجود ندارد، مرگ و تنهایی جولان میدهد و زندگی تنها روی تاریک خود را به آدمهایش نمایان میکند. برج بیسایه فیلمی است که با ایدهای ساده وارد زوایای تاریک زندگی انسان میشود و موضوعات مهمی را از دل رویدادهای بهظاهر بیارزش بیرون میکشد.
نکتهی آخر اینکه فیلمساز در صدد است تا به پکن شخصیتی انسانی ببخشد و این شهر را در سرنوشت آدمهایش سهیم بداند. یک ایدهی جذاب و منحصربفرد که برخلاف دیگر ایدههای عمیق فیلم چندان خوب پرداخت نشده است.
There are no comments yet