قصه سریال در ابتدا این ظرفیت را داشت تا اجرا به سمت کارهای اغراقآمیز اجتماعی و نمایش عریان خشونت و مشکلات عمومی برود. اما پژمان تیمورتاش به خوبی از این مهلکهی ترحم خریدن برای مشکلات غلوآمیز کاراکترها گریخته است.
فراهم کردن پول دیه برای آزادی برادر موتور محرکهای است که هنگامه را وارد کاری به نام مفت کشی میکند که عنوان پایلوت هم هست. در مفت کشی اوضاع باب میل کاراکترها پیش نمیرود و پول در حال مبادله گم میشود استراتژی اصلی پایلوت این است طوری مفت کشی و بعد از آن را دست به عصا پیش ببرد که همهی کاراکترها برای مخاطب مظنون بالقوه باقی بمانند اگر این گونه به پایلوت جنگل آسفالت ورود کنیم با فیلم نامهای موفق روبه رو میشویم که قدم به قدم ماجرا را طوری جلو میبرد تا در پایان بشود برچسب «آدم بد قصه را روی پیشانی هر کسی چسباند.
برای پهن شدن چنین پایلوتی و رسیدن به هدفی که در بالا مطرح شد فیلم نامه به چند صحنه نیاز دارد اول باید کاراکتری که محمدزاده آن را بازی میکند در بدو ورود طوری معرفی شود که هرکاری از او بربیاید مونولوگ نوشته شده برای محمدزاده در آن شرکت برای ورود شخصیت به قصه از این نظر بسیار موفق عمل میکند. جملاتی سرشار از اعتماد به نفس و غیر متعارف در چنان فضای کاری با رفتاری دوگانه که کنار تمام تهدیدها و تحقیرها هم زمان به کارمندها میگوید «خسته نباشید. ابزار دیگری که فیلم نامه برای رسیدن به نقطهی هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست به آن نیاز دارد شکل دادن یک شخصیت مبهم و منفعت طلب برای نقشی است که امیر جعفری آن را بازی میکند در سرتاسر پایلوت کاراکتر طوری درگیر ماجراها میشود که انگار همواره در عین تمرکز روی یک چالش حواسش جای دیگری است مثل وقتی که به صورت متوالی موقع شام در دو خانه با دو زن متفاوت دیدار میکند و تعارف هیچ کدام را هم همان اول قبول نمیکند ابزار بعدی قرار دادن یک صحنهی دو نفره میان دختر و پسر اصلی ماجر است طوری که زیرمتن صحنه خبر از اتفاقهای بد پیش رو بدهد. آن صحنه کجاست؟ خانهی متروکهای که پسر اول سکانس دربارهاش میگوید در آن جن وجود دارد و در نهایت سکانس با فریاد عاشقانهی دختر از طبقهی بالای خانهی وحشت به پایان میرسد وقتی که پسر بیرون از خانه او را نگاه میکند لحظهای که انگار وعدهی جدا کردن دو کاراکتر از هم را بیان میکند وارد جزئیات که میشویم میبینیم «جنگل آسفالت به خوبی توانست در پایلوت به هدف تعیین شدهاش برسد.
پایانبندی پایلوت قرار است این گونه باشد که ابعاد ترس و وحشت را برای خانوادهی اصلی قصه بیشتر کند. بعد از پسر حالا دختر خانواده هم دزدیده شده. شاید اگر این خبر به پرسوناژ امیر جعفری میرسید خط و ربط بهتری برای پایانبندی پیدا میکرد. رامین فر بیرون از تعقیب و گریزها برای پیدا کردن پسر بوده وقتی خبر دزدیده شدن دختر به او میرسد، انگار مجموعه صحنههای علت و معلولی قبل رها شده و قصه از جای دیگری شروع شده حتا همین اتفاق کنونی میشد از سمت امیر جعفری و با شنیدن خبر دزدیده شدن دخترش به پایان برسد.
قصه سریال در همین ابتدا این ظرفیت را داشت تا اجرا به سمت کارهای اغراقآمیز اجتماعی و نمایش عریان خشونت و مشکلات عمومی برود. اما پژمان تیمورتاش به خوبی از این مهلکهی ترحم خریدن برای مشکلات غلوآمیز کاراکترها گریخته نمونه؟ همان اولین سکانس وقتی پسر وارد اوج درگیری میشود درگیری با بهانهی دراماتیک صحنه پشت درهای بسته انجام میشود و ما فقط التماس و دل واپسیهای هنگامه را میبینیم که به در میکوبد. همان جا کارگردان به خوبی با حذف لحظه قتلی که قرار نیست نقشی تعیین کننده در فرایند کار داشته باشد راه را تا حد زیادی از اپیدمی خشونت آثار متأخر جدا کرد به طور کلی با دکوپاژ یک دستی روبه روایم که در هر سکانس کاملن در خدمت فیلم نامه قرار میگیرد و تن به رفتار اضافی یا اطوارهای باب شده نمیدهد. با این حال به لحاظ کارگردانی و فیلم برداری بعضی جاها دلت میخواهد با لحظات ویژهتر روبه رو شوی مثلن جای یک قاب یا اتفاق دونفرهی تأثیرگذار بین پسر و دختر اصلی قصه قبل از اتفاق مفقود شدن خالی است. آنجا به معتادها غذا میدهند، بیش از اندازه در خدمت انتقال اطلاعات به مخاطب است. جا داشت در آن صحنه یا جایی که اولین بار نوید محمدزاده و فرشته حسینی را در سریالی که کستینگ آن به انتخاب زوجها جعفری و رامین فر علاقهمند بوده جلوی در خانهی دختر با هم تنها میشوند نماهای ویژهتری دیده میشد. به هر حال ماجرای بین شخصیتها یک علاقه مندی به ثمر ننشسته است اجرایی ملودراماتیکتر میتوانست احساسات مخاطب را حساستر از نسخه فعلی کند.
دکوپاژ صحنه ورود محمدزاده به شرکت یکی از مصداقهای کارگردانی فکر شدهی پژمان تیمورتاش در «جنگل آسفالت است. شیوهی حرکت دوربین در فضای آن صحنه و چرخیدن آن دور کاراکتر اصلی جنس التهابی متفاوت از تمامی صحنهها دارد. مشخص است گروه کارگردانی و فنی در این کار تلاش دارند برای هر صحنه فکر شده و منحصر به فرد عمل کنند.
از موسیقی متن انتظار داشتیم در فصلهای خاص مثل تیتراژها یا نقاط عطف قصه مثل جایی که متوجه میشویم پلیس پسر را دستگیر نکرده فعالیت درگیر کنندهتری داشته باشد. بازیگری خوب امیر جعفری زیروبم اجرای چنین نقشهایی را از «یاغی» تا «مرداب» و حالا «جنگل آسفالت به دست آورده در پایلوت این سریال هم زمان با آن که یک روحیهی مهاجم و مسلط از خود به نمایش گذاشت جایی برای ظاهری ترسیده یا پنهان کار هم باز کرد. فرشته حسینی را میشود بهترین بازیگر پایلوت دانست. آخرین باری که از او بازی درخشانی دیدیم در فیلم «چرا گریه نمیکنی؟» بود که لابه لای مناسبات و سیاستهای فرهنگی جشنواره به آن بیتوجهی شد. علی رضا جعفری هم به خوبی توانست با به نمایش گذاشتن روحیاتی آرام از کاراکتر پسر جوان بیرون رفتن احتمالن به طور موقت از قصه را به مسأله تبدیل کند. برای قضاوت درباره شیوه و لحن انتخاب شده توسط ریما رامین فر و نوید محمدزاده منتظر اپیزودهای بعد میمانیم.
هنوز دیدگاهی منتشر نشده است